بازگشت

مبارزه با عوام فريبي هارون


يكي از شگردهاي تبليغاتي دستگاه خلافت، مسأله انتساب هارون به خاندان رسالت بود و شخص هارون بر اين مساله بسيار تكيه مي كرد. او روزي وارد مدينه شد و سمت قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) رهسپار گرديد. هنگامي كه به حرم رسيد و انبوه جمعيت را ديد، رو به قبر پيامبر كرد و گفت: درود بر تو اي پيامبر خدا، درود بر تو اي پسر عمو. او اين كلمات را با صداي بلند گفت تا مردم بدانند خليفه پسرعموي پيامبر است. در اين هنگام امام هفتم (عليه السلام) كه در آن جمع حاضر و از هدف هارون آگاه شده بود. نزديك قبر پيامبر رفت و با صداي بلند فرمود: درود بر تو اي پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله وسلم)، درود بر تو اي پدر. هارون از اين سخن سخت ناراحت شد، رنگ صورتش تغيير يافت و بي اختيار گفت: واقعا اين افتخار است. [1] .

هارون نه تنها كوشش مي كرد انتساب خويش به مقام رسالت را به رخ مردم بكشد، بلكه به وسايلي مي خواست پيامبر زادگي اين پيشوايان بزرگ را نيز انكار كند. او روزي به امام كاظم (عليه السلام) گفت: شما چگونه ادعا مي كنيد فرزند پيامبريد در حالي كه فرزندان علي (عليه السلام)هستيد؛ زيرا هركس به جد پدري خود منسوب مي شود، نه جد مادري!؟ امام كاظم (عليه السلام) در پاسخ آيه اي را تلاوت فرمود كه خداوند ضمن آن مي فرمايد: «... و از نژاد ابراهيم، داوود، سليمان، ايوب، زكريا، يحيي، عيسي و الياس را كه همگي از نيكان وشايستگانند. هدايت كرديم.» آنگاه فرمود: در اين آيه، عيسي از فرزندان پيامبران پيشين شمرده شده است در صورتي كه او پدر نداشت و تنها از طريق مادرش مريم نسبتش به پيامبران مي رسيد. پس به حكم اين آيه، فرزندان دختري نيز فرزند شمرده مي شوند. ما نيزبه واسطه مادرمان حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرزند پيامبريم. [2] .

در مناظره مشابه ديگري، امام در پاسخ به اين پرسش كه چرا شما خود را فرزندان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مي ناميد؟ فرمود: اي هارون! اگر پيامبر زنده شود و دختر تو را براي خود خواستگاري كند، آيا دخترت را به پيامبر تزويج مي كني؟ هارون گفت: نه تنها تزويج مي كنم بلكه با اين وصلت به تمام عرب و عجم افتخار مي كنم.

امام فرمود: ولي اين قضيه در مورد من صادق نيست. نه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) دختر مرا خواستگاري مي كند و نه من دخترم را به او تزويج مي كنم؛ زيرا من از نسل اويم و اين ازدواج حرام است؛ ولي تو از نسل پيامبر نيستي. [3] .


پاورقي

[1] سيره پيشوايان، ص 431.

[2] همان، ص 433.

[3] همان، ص 432.