بازگشت

امام كاظم، عالم عصرخويش


امام موسي كاظم (عليه السلام) براي انجام اعمال حج رهسپار مكه شد، آن سال خليفه «هارون الرشيد» نيز در مكه بود. در هنگام انجام اعمال احساس كردم، امام (عليه السلام) به او بي اعتناست. اما او را نمي شناخت. به همين علت سؤالاتي را از فرزند پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم) پرسيد؛ امام (عليه السلام) با بي اعتنايي آنان را پاسخ داد؛ خليفه ناراحت شد و با عصبانيت گفت:«اگر نگويي فرض چيست؟ تو را اذيت مي كنم». حضرت (عليه السلام) فرمودند: «فرض يكي و پنج، هفده و 34 و 94 و153 در هفده، از دوازده عدد يكي و از دويست عدد پنج عدد و از همه عمر يكي و يكي به يكي است». هارون فرياد زد: «من از تو سؤال مي پرسم، تو شماره و حساب به من مي گويي». سپس امام (عليه السلام) فرمودند:«مگر نمي داني دين اسلام حساب است و اگر دين حساب و كتاب نداشت خداوند از بندگانش حساب نمي كشيد». - اگر به مقدار سنگيني يك خردل باشد آن را حاضر مي كنيم و كافي است كه ما حساب كننده باشيم. - اين كه گفتم واجب يكي است، آن دين اسلام است. پنج نماز دارد كه هفده ركعت است كه 34 سجده، 94 تكبير و 153 تسبيح دارد. و از دوازده يكي منظورم روزه ماه رمضان است. كه از دوازده ماه سال فقط يك ماه روزه مي گيريم. چهل عدد يكي به اين معناست كه بر مالك چهل دينار، يك دينار و بر مالك دويست دينار، پنج دينار زكات واجب است. از همه عمر يكي نيز حج است كه در تمام عمر يك مرتبه واجب مي شود. همچنين منظورم از يكي به يكي، قصاص است كه اگرخون كسي را بريزد واجب است خون او ريخته شود. خليفه كيسه اي زر به امام (عليه السلام) داد. پس افرادي را به تعقيب حضرت (عليه السلام) فرستاد تا نام و نشان او را جويا شوند. ساعتي بعد هارون متوجه شد او از ذريه زهراي اطهر و علي بن ابيطالب (عليه السلام) است.