بازگشت
رباعي
گوشه زندان و درغربت كسي يادم نكرد
در قفس من مردم و صياد آزادم نكرد
خسته و خاموش در كنج قفس افتاده ام
آنقدر ناليده ام تا از نفس افتاده ام