بازگشت

نوحه ديگر




يا رب به كنج زندان بر لب رسيده جانم

زهر جفا رسيده تا مغز استخوانم



آمد مرا به لب جان

كجايي اي رضا جان



از بس ستم كشيدم كاهيده شد تن من

كس نشنود در اينجا يك لحظه شيون من



مردم ز جورعدوان

كجايي اي رضا جان



زهر جفاي دشمن زد بر دلم شراره

اين قلب خون تر از خون گرديده پاره پاره



عمرم شده به پايان

كجايي اي رضا جان



سندي شاهك آيد بر ديدنم شبانه

سازد سيه تنم را با ضرب تازيانه



دارم به تن نشانه

كجايي اي رضا جان



در زير كند و زنجير بي ياور و اسيرم

از بس ستم كشيدم راضي شدم بميرم



بيا تو در كنارم

كجايي اي رضا جان





[ صفحه 488]