بازگشت

موسي ابن جعفر (1)




ولي اوليا موسي كاظم

صفي الاصفيا فخر الاطائب

همان باب الحوائج كز در او

نگردد هيچ حاجتمند خائب



خدا را حجت و مرآت و مظهر

جهان را سرور و سالار صاحب





[ صفحه 483]





مقاماتش فراتر از خواطر

كمالاتش فزونتر از كواكب



مغارب را كند امرش مشارق

مشارق را كند رايش مغارب



گه جولان به ميدان فضايل

همه خلقند راحل اوست راكب



محب او بود محبوب يزدان

عدوي او بود با حق محارب



اگر آن شاه نقش پرده را كرد

بدفع منكر خود ليث ساغب



بود او دست حق وكي عجيب است

ز دست حق ظهور اين عجائب



عجب اين است كان شير زبردست

زبون گرديد در چنگ تعالب



بزندان هفت سالش جاي دادند

جدا كردندش از اهل و اقارب



ز بس ماند اندر آن تاريك زندان

شدش چون مو، تن رنجور واهب



نه غير از خون دل او را طعامي

نه جز زنجير و غل او را مصاحب



شب و روز اندر آن خلوت سرا بود

به آداب عبوديت مراقب



همي با دوست سرگرم مناجات

زماني بد مخاطب گه مخاطب



الهي نجني من حبس هارون

فقد اوذيت من طول المصائب



از آن خرماي زهر آلوده آخر

خلاصي يافت از رنج متاعب



منزوي تهراني