بازگشت

وصيت آن حضرت به هشام بن حكم


اين وصيت در تحف العقول آمده كه قسمتي از آن چنين است:

اي هشام! اگر گردويي در دست داشته باشي و مردم گويند در است، تو را كه مي داني گردو است سود مي دهد و اگر دري در دست داشته باشي و همه گويند كه آن گردو است و تو خود مي داني در است سخن ايشان هيچ زياني براي تو ندارد. اي هشام! هيچ بنده اي نيست جز آنكه فرشته اي مهارش را دارد و براي خدا تواضع نكند جز اين كه بالايش برد و بزرگي



[ صفحه 132]



نفروشد جز آن كه زبون و پستش كند. به راستي خدا بر مردم دو حجت دارد؛ حجتي ظاهري و حجتي باطني. حجت ظاهر، پيامبران و ائمه و انبيا و حجت باطن، عقلها. عاقل كسي است كه حلال از سپاسگزاري اش بازندارد و حرام بر شكيبش چيره نشود. اگر دنيا تو را به اندازه ي كفايتت بي نياز نكند در دنيا چيزي نيست كه تو را بي نياز نمايد.

اي هشام! اگر حكمت را به نادانان نياموزيد و از اهلش دريغ داريد به آنان ستم كرده ايد. هر كه دين ندارد مروت ندارد و هر كه مروت ندارد عقل ندارد. به راستي باارزش ترين مردم كسي است كه دنيا را براي خود مقامي نداند. آگاه باشيد كه بهاي تن شما جز بهشت نيست پس آنها را جز در برابر اين بها نفروشيد. به راستي عاقل به كسي كه از تكذيبش نگران است سخني نگويد و از آن كه از دريغ كردنش بيم دارد خواهش نكند و آنچه را توانايي ندارد وعده نمي دهد و بدانچه از اميدواري اش سركوب شود اميد نبندد و بدانچه بيم درماندگي دارد قيام نكند. خشم كليد بدي است و كامل ترين مؤمنان از جنبه اي ايمان بهترين آنان از نظر اخلاق مي باشند. و اگر با مردم درآميختي اگر مي تواني بالادست او باش در احسان و خدمت. نرمش بخرج ده. كه نرمش ميمون، و كج خلقي نامبارك است. نرمش و نكوكاري و خوشخويي خانه ها را آباد كنند و بر روزي بيفزايند. اي هشام! خداوند فرمايد: آيا پاداش احسان جز احسان است [1] اين در مؤمن و كافر و نيك و بد همه صادق است. هر كس مورد احسان واقع شد بايد پاداشي دهد پاداش اين نيست كه همان كني كه او كرده مگر كه فضلت را بنمايي و اگر همان كني كه او كرده او را فضيلت آغاز كردن احسان به جاست. بر طاعت خداوند شكيبا باش و از معاصي خداوند نيز صبر كن. دنيا همانا ساعتي است آنچه رفته نه شادي دارد و نه غم و آنچه نيامده نمي داني كه چيست؟ پس بر همان ساعتي كه در آني صبر كن همچنان باشد كه گويا تو مورد رشك واقع شده اي.

تو را از تكبر و گردن فرازي پرهيز مي دهم. زيرا آن كه در قلبش ذره اي كبر باشد، به بهشت داخل نمي شود. كبر ردا و جامعه ي خداست، پس كسي كه در جامه ي الهي نزاع كند خدا او را به رو در آتش خواهد انداخت. از ما نيست كسي كه روز حساب خود را نكشد و اگر نكويي كرده در پي زيادت آن از خدا باشد و اگر بدي كرده از خدا آمرزش خواهد و به درگاهش توبه آورد.

همنشيني با دينداران شرف دنيا و آخرت است و مشورت با خردمند خيرخواه سعادت و بركت و رشد و توفيق الهي است، پس چون خردمند خيرخواه به تو پيشنهادي داد مبادا مخالفت كني كه مخالفتش هلاكت آور است. از آميزش با مردم و خوگير شدن با آنها بپرهيز،



[ صفحه 133]



مگر آن كه ميان آنها عاقل و اميني بيابي در اين صورت با آنها انس بگير و از ديگرانشان بگريز آن چنان كه از درنده اي وحشي مي گريزي. از طمع بپرهيز و از آنچه در دست مردم است نااميد شو و از مخلوقات طمع ببر كه طمع كليد ذلت است و عقلها را مي دزدد و مردانگيها را مي برد و آبرو را آلوده مي سازد و دانش را مي برد و بايد كه به پروردگارت پناه بري و بر او توكل كني و با نفس ات مجاهده كني تا از خواهشهايش بازگرداني، كه جهاد با نفس بر تو واجب است همان گونه كه جهاد با دشمن. كسي كه خداوند او را به سه چيز بزرگ داشت به تحقيق درباره ي او لطف كرده است: عقلي كه رنج هواي نفس او را جلو گيرد، علمي كه رنج ناداني از او ببرد و ثروتي كه ترس فقر را از او دور كند.


پاورقي

[1] الرحمن / 60: هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟.