بازگشت

مدح و ميلاد هفتمين حجت




اي كه سر تا به پا صفائي تو

گل گلزار مصطفائي تو



همه ي كائنات مي دانند

هفتمين حجت خدايي تو



چشمه جود و رحمت و كرمي

گوهر بحر كبريائي تو



[ صفحه 467]



مالك يك جهان دل همه اي

بس كه محبوب و دلربائي تو



اي طبيب دل همه ياران

كه به درد همه دوائي تو



شاد شد از قدوم تو هستي

اي كه غم خوار ما سوائي تو



هر كسي ديد چهره ات را گفت

آيت شمس و والضحائي تو



اي كه آئينه ي پر از نوري

كعبه ي عشق و حق نمائي تو



آمدم با بضاعت مزجات

كه فرستم به مقدمت صلوات



به خدا جز خدا گواهي نيست

كه مرا جز تو تكيه گاهي نيست



اي پناه همه پناهم بخش

كه به غير از درت پناهي نيست



جز فروغ محبت و كرمت

شب ما را دگر پگاهي نيست



گر چه در آستان احسانت

مثل من عبد روسياهي نيست



به نگاه تو جان دهم اي دوست

در بساطم اگر كه آهي نيست



گه ميلاد تو مرا عيدي

هيچ چيزي به از نگاهي نيست



اي كه در آسمان دانش و علم

بهتر از جلوه ي تو ماهي نيست



آگهم من كه سوي قرب خدا

غير راه تو هيچ راهي نيست



آمدم با بضاعت مزجات

كه فرستم به مقدمت صلوات



هر چه گويم به مدحت تو كم است

عاجز از وصف و مدح تو قلم است



ديگر از حق چه نعمتي طلبم

كه ولاي تو بهترين نعم است



هر كه مسكين آستان تو شد

نزد خلق و خداي محترم است



كار ما شد گدائي از در تو

عادت و خوي و خلق تو كرم است



گر چه دور از حريم تو هستيم

دل ما چون كبوتر حرم است



اي كه درياي سينه ات زازل

منبع علم و بينش و حكم است



[ صفحه 468]



جز خدا هر كه مدح تو گويد

به خداوندي خدا كه كم است



تو گل بوستان عشقي و من

كه دلم همچو غنچه سر بهم است



آمدم با بضاعت مزجات

كه فرستم به مقدمت صلوات



سيد هاشم وفائي



تنها نه بهشت روي تو ديدن داشت

عطر خوش انفاس تو بوئيدن داشت



بوسيد اگر تو را امام صادق

گلبوسه ز رخساره ي تو چيدن داشت



سيد هاشم وفائي