بازگشت

باب نجات




اي ز خدا باب نجات همه

مايه ي خير و بركات همه



بر همه خلق جهان ياوري

حجت حق موسي بن جعفري



[ صفحه 471]



وارث پيغمبر ختمي مآب

جود و سخايت همه چون بوتراب



اي پسر زاده ي خون خدا

از تو عيان معجزه انبياء



در ره اسلام تو كردي قيام

دين پيمبر ز تو شد زنده نام



دشمن ديرينه ستم بر تو كرد

خون به دل از رنج و الم بر تو كرد



اي به اسيران و غريبان معين

پاي تو و كنده و زنجير كين



جاي تو در كنج سيه چال غم

قلب رئوف تو و زهر ستم



زهر جفا درد تو را چاره كرد

سوخت رگ قلب تو را پاره كرد



شمع صفت سوخت سراپاي تو

آب شد از غم همه اعضاي تو



«سوخت اگر زهر فراقت جگر»

در دم جان دادنت آمد پسر



ز اشك دو ديده به لبت آب داد

بوسه بر آن چهره ي بي تاب داد



كرببلا زاده ي خيرالبشر

بوسه بزد بر رخ ماه پسر



گفت گشا ديده علي اكبرم

اي پسر غرقه به خون پيكرم



يوسف من با پدرت گو سخن

پاره قلب و جگر و جان من



كرب و بلائي جگرش سوخته

ز آتش هجران تو افروخته



مرحوم نادعلي كربلائي