بازگشت
چگونگي نفوذ امام كاظم ع بر مردم


امام كاظم عليه السلام نه شمشير و نه تبليغاتي داشت، ولي نفوذ معنوي ايشان بسيار زياد بود. امام بر دلها حكومت ميكردند. اين نفوذ در ميان نزديكترين افراد دستگاه هارون نيز وجود داشت.




علي بن يقطين وزير هارون بود، ولي شيعه بود، و پنهاني خدمت ميكرد. در ميان افرادي كه در دستگاه هارون كار ميكردند، اشخاصي بودند كه بسيار زياد مجذوب و شيفته امام بودند ولي هيچگاه جرات نميكردند با ايشان تماس بگيرند.




يكي از ايرانيهايي كه شيعه و اهل اهواز بود، ميگويد من مشمول مالياتهاي خيلي سنگيني شدم كه اگر ميخواستم اين مالياتها را بپردازم از زندگي ساقط ميشدم. اتفاقاً والي اهواز معزول شد و والي ديگري آمد و من هم خيلي نگران بودم كه اگر او بر طبق آن دفاتر مالياتي از من ماليات مطالبه كند، اوضاع زندگيام دگرگون ميشود. ولي بعضي دوستان به من گفتند: اين فرد باطناً شيعه است، تو هم كه شيعه هستي. اما چون جو اختناق حاكم بود من جرات نكردم نزد او بروم و بگويم كه شيعه هستم، انديشيدم كه بهتر است به مدينه نزد خود موسي بن جعفر بروم، اگر خود امام تصديق كردند او شيعه است از ايشان توصيه بگيرم.




خدمت امام رفتم. ايشان نامهايي نوشت كه سه چهار جمله آمرانه بيشتر نبود، اما از نوع آمرانه هايي كه امامي به تابع خود مينويسد، راجع به اين كه «قضاي حاجت مؤمن و رفع گرفتاري از مؤمن در نزد خدا چنين است والسلام.» نامه را با خودم مخفيانه به اهواز آوردم. فهميدم كه اين نامه را بايد خيلي محرمانه به او بدهم. يك شب به در خانهاش رفتم، دربان آمد، گفتم به او بگو كه شخصي از طرف موسي بن جعفر آمده است و نامهاي براي تو دارد. ديدم خودش آمد و سلام و عليك كرد و گفت: كارت چيست؟ گفتم من از طرف امام موسي بن جعفر آمده ام و نامه اي دارم. نامه را از من گرفت و بوسيد، بعد صورت و چشمهاي مرا بوسيد؛ مرا فوراً به منزل برد، مثل يك بچه در برابر من نشست و گفت تو خدمت امام بودي؟! گفتم بله.


امام كاظم عليه السلام




- تو با همين چشمهايت جمال امام را زيارت كردي؟!




گفتم بله.




- پرسيد گرفتاريت چيست؟ گفتم: يك چنين ماليات سنگيني براي من بسته اند كه اگر بپردازم از زندگي ساقط ميشوم. دستور داد همان شبانه دفاتر را آوردند و اصلاح كردند، و چون آقا نوشته بود «هر كس كه مؤمني را مسرور كند، چنين و چنان ...» گفت اجازه ميدهيد من خدمت ديگري هم به شما بكنم؟ گفتم بله. گفت من ميخواهم هر چه دارايي دارم، امشب با تو نصف كنم، آنچه پول نقد دارم با تو نصف ميكنم، آنچه هم كه جنس است قيمت ميكنم، نصفش را از من بپذير.




آن مرد ميگويد بعدها در سفري خدمت امام رسيدم و جريان را عرض كردم، امام تبسمي نمود و خوشحال شد.




هارون از جاذبه حقيقت و رفتارهاي زيباي امام ميترسيد. «كونوا دعاة للناس بغير السنتكم.»(3) اين تبليغ با عمل است كه اثرپذير است. كسي كه با موسي بن جعفر يا با آباء گراميش و يا با اولاد طاهرينش روبرو ميشد و مدتي با آنها بود، حقيقت را در وجود آنها ميديد، و در مييافت كه واقعاً خدا را ميشناسند، واقعا از خدا ميترسند، به راستي عاشق خدا هستند، و هر كاري كه انجام ميدهند براي رضاي خداست.

***

برگرفته از كتاب زندگينامه امام موسي كاظم عليه السلام، آية الله مدرسي