بازگشت
هادي عباسي


سال 169 هجري در تاريخ اسلام يك سال بحراني و تاريك و پر تشنج و غمانگيز بود، زيرا در اين سال پس از
مرگ «مهدي عباسي» فرزندش «هادي» كه جواني خوشگذران و مغرور و ناپخته بود، به خلافت رسيد و حكومت
وي سرچشمه حوادث تلخي گرديد كه براي جامعه اسلامي بسيار گران تمام شد/
البته نشستن هادي به جاي پدر، مسئله تازهاي نبود، زيرا مدتها بود كه حكومت اسلامي به وسيله خلفاي ستمگر، به
صورت رژيم موروثي درآمده بود و در ميان دودمان اموي و عباسي دست به دست ميگشت و انتقال قدرتها از اين
راه كه با سكوت تلخ و اجباري مردم همراه بود، تقريباً يك مسئله عادي شده بود/
چيزي كه تازگي داشت، سپرده شدن سرنوشت مسلمانان به دست جواني ناپخته، فاقد صلاحيت، بوالهوس و
خوشگذراني مثل هادي بود، زيرا هنگامي كه وي بر مسند خلافت تكيه زد، هنوز 25 سال تمام نداشت(14)و از
جهات اخلاقي به هيچ وجه شايستگي احراز مقام خطير خلافت و زمامداري جامعه اسلامي را
نداشت/
او جواني ميگسار، سبكسر و بيبند و بار بود، به طوري كه حتي پس از رسيدن به خلافت، اعمال سابق خود را
ترك ننمود، و حتي شئون ظاهري خلافت را حفظ نميكرد.(15)علاوه بر اين، او فردي سنگدل، بدخوي، سختگير
و كج رفتار بود.(16)
هادي در محيط آلوده دربار عباسي تربيت يافته و از پستان چنين رژيم خود خواه و ستمگر و زورگويي شير
خورده بود. با چنين پرورشي، اگر خلافت نصيب وي نميشد، در جرگه جوانان زورگو و تهي مغزي قرار
ميگرفت كه جز هوسراني و خوشگذراني هدف ديگري ندارد/
بزمهاي ننگين!
او در زمان خلافت پدر، همراه برادرش هارون، جمعي از خوانندگان را به بزماشرافي خود كه با بيتالمال اسلام
برگزار ميشد، دعوت مينمود و به ميگساري و عيش و طرب ميپرداخت. او آنچنان در اين كار افراط ميكرد كه
گاهي پدرش مهدي آن را تحمل نكرده نديمان و آوازهخوانان مورد علاقه او را تنبيه ميكرد(17)! چنانكه يكبار
«ابراهيم موصلي»، خواننده مشهور آن زمان را از شركت در بزم او نهي كرد و چون هادي دستبردار نبود،
ابراهيم را به زندان افكند!(18)
هادي كه در زمان پدر، گاهي به خاطر رفتار زننده خود با مخالفت پدر روبرو ميشد، پس از آنكه به خلافت رسيد،
آزادانه به عياشي پرداخت و اموال عمومي مسلمانان را صرف بزمهاي شبانه و شب نشينيهاي آلوده خود كرد/
به گفته مورخان، او«ابراهيم موصلي»را به دربار خلافت دعوت ميكرد و ساعتها به آواز او گوش ميداد و به
حدي به او دل بسته بود كه اموال و ثروت زيادي به او ميبخشيد، به طوري كه يك روز مبلغ دريافتي او از خليفه،
به يكصد و پنجاه هزار دينار بالغ گرديد! پسر ابراهيم ميگفت:«اگر هادي بيش از اين عمر ميكرد، ما حتي
ديوارهاي خانهمان را از طلا و نقره ميساختيم»!(19)
روزي «ابراهيم موصلي» چند آواز براي وي خواند و او را سخت به هيجان درآورد. هادي او را تشويق كرد و
مكرر از وي خواست كه مجدداً بخواند. در پايان بزم، به يكي از پيشكاران خود دستور داد دست ابراهيم را بگيرد
و به خزانه بيت المال ببرد تا او هر قدر خواست (از اموال مسلمين) بردارد، و حتّي اگر خواست تمام بيتالمال را
ببرد، او را آزاد بگذارد! ابراهيم ميگويد» :وارد خزانه بيتالمال شدم و فقط پنجاه هزار دينار برداشتم»!!(20)
با چنين طرز رفتار و روش، پيدا بود كه او از عهده مسئوليت سنگين اداره امور جامعه اسلامي برنخواهد آمد، به
همين دليل، در دروان خلافت او، كشور اسلامي كه در آغاز نسبتاً آرام بود و همه ايالات و استانها به اصطلاح
مطيع حكومت مركزي بودند، بر اثر رفتار زننده و اعمال زشت وي، دستخوش اضطراب و تشنج گرديد و از هر
سو موج نارضايي عمومي پديدار گشت/
البته علل مختلفي موجب پيدايش اين وضع شد ولي عاملي كه بيش از هرچيز به نارضايي و خشم مردم دامن زد،
سختگيري هادي نسبت به بني هاشم و فرزندان علي عليهالسلام - بود. او از آغاز خلافت، سادات و بني هاشم را
زير فشار طاقتفرسا گذاشت و حق آنها را كه از زمان خلافت مهدي از بيتالمال پرداخت ميشد، قطع كرد و با
تعقيبب مداوم آنان، رعب و وحشت شديدي در ميان آنان به وجود آورد و دستور داد آنان را در مناطق مختلف باز
داشت نموده و روانه بغداد كردند.(21)

***

14- مسعودي، همان كتاب، ص 324/
15- مسعودي، مروج الذهب، بيروت، دارالأندلس، ج 3، ص 325.- ابوالفرج الاًّصفهاني، بيروت، دار
احيأالتراث العربي،ج 5، ص 184/
16- عبدالرحمن السيوطي، تاريخ الخفأ، بغداد، مكتبْ المثني، ص 279/
17- ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 6، ص 102/
18- ابوالفرج الاًّصفهاني، همان كتاب، ص 160/
19- ابوالفرج الاًّصفهاني، همان كتاب، ج 5، ص 163/
20- ابوالفرج الاًّصفهاني، همان كتاب، ص 185/
21- ابن واضح، تاريخ يعقوبي، نجف، منشورات المكتبة الحيدريه، 1384 ه'.ق، ج 3، ص 142