بازگشت
فرزند پيامبر كيست؟


چنانكه اشاره شد، هارون آشكارا روي انتساب خود به مقام رسالت تكيه نموده در هر فرصتي آن را مطرح ميكرد.
وي روزي وارد شهر مدينه شد و رهسپار زيارت قبر مطهر پيامبر اسلام 6 گرديد. هنگامي كه به حرم پيامبر 6
رسيد، انبوه جمعيت از قريش و قبائل ديگر در آنجا گرد آمده بودند. هارون رو به قبر پيامبر نموده گفت:
»درود بر تو اي پيامبر خدا! درود بر تو اي پسر عمو!»(32). او در ميان آن جمعيت زياد، نسبت عمو زادگي خود
با پيامبر اسلام (ص) را به رخ مردم ميكشيد و عمداً به آن افتخار مينمود تا مردم بدانند خليفه پسر عموي پيامبر
است!
در اين هنگام پيشواي هفتم كه در آن جمع حاضر بود، از هدف هارون آگاه شده نزديك قبر پيامبر رفت و با صداي
بلند گفت: «درود بر تو اي پيامبر خدا! درود بر تو اي پدر!». هارون از اين سخن سخت ناراحت شد، به طوري
كه رنگ صورتش تغيير يافت و بياختيار گفت: واقعاً اين افتخار است.(33)
او نه تنها كوشش ميكرد انتساب خويش به مقام رسالت را به رخ مردم بكشد، بلكه به وسائلي ميخواست پيامبر
زادگي اين پيشوايان بزرگ را نيز انكار كند. او روزي به پيشواي هفتم چنين گفت:
»شماچگونه ادعا ميكنيد كه فرزند پيامبر هستيد، درحالي كه در حقيقت فرزندان علي هستيد، زيرا هركس به جد
پدري خود منسوب ميشود نه جد مادري !«امام كاظم عليهالسلام - در پاسخ وي آيهاي را قرأت نمود كه خداوند
ضمن آن ميفرمايد: «...و از نژاد ابراهيم، داود و سليمان و ايوب...و (نيز) زكريا و يحيي و عيسي و الياس را كه
همگي از نيكان و شايستگانند، هدايت نموديم».(34)
آنگاه فرمود: در اين آيه، عيسي از فرزندان پيامبران بزرگ پيشين شمرده شده است در صورتي كه او پدر نداشت
و تنها از طريق مادرش مريم نسبت به پيامبران ميرساند، بنابراين به حكم آيه، فرزندان دختري نيز فرزند
محسوب ميشوند. ما نيز بهواسطه ماردمان «فاطمه»، فرزند پيامبر محسوب ميشويم(35). هارون در برابر اين
استدلال متين جز سكوت چارهاي نداشت!
در مناظره مشابه و مفصل و مهيجي كه امام هفتم عليهالسلام - با هارون داشت، در پاسخ سؤال وي كه چرا شما را
فرزندان رسول خدا مينامند، نه فرزندان علي عليهالسلام -؟ فرمود:
اگر پيامبر 6 زنده شود و دختر تو را براي خود خواستگاري كند، آيا دختر خود را به پيامبر تزويج ميكني؟
-نه تنها تزويج ميكنم، بلكه با اين وصلت به تمام عرب و عجم افتخار كنم!
-ولي اين مطلب در مورد من صادق نيست، نه پيامبر دختر مرا خواستگاري ميكند و نه من دخترم را به او
تزويج مينمايم/
-چرا؟
-براي اينكه من از نسل او هستم و اين ازدواج حرام است، ولي تو از نسل او نيستي/
-آفرين، كاملاً صحيح است!(36)
اين قصر از آن كيست؟
روزي پيشواي هفتم وارد يكي از كاخهاي بسيار عظيم و باشكوه هارون در بغداد شد. هارون كه مست قدرت و
حكومت بود، به قصر خود اشاره كرده با نخوت و تكبر پرسيد:
-اين قصر از آن كيست؟
نظر وي از اين جمله آن بود كه شكوه و قدرت خود را به رخ امام بكشد! حضرت بدون آنكه كوچكترين اهميتي به
كاخ پر زرق و برق او بدهد، با كمال صراحت فرمود:
-اين خانه، خانه فاسقان است؛ همان كساني كه خداوند درباره آنان ميفرمايد:
»بزودي كساني را كه در زمين بناحق كبر ميورزند، و هرگاه آيات الهي را ببينند ايمان نميآورند، و اگر راه رشد
و كمال را ببينند آن را در پيش نميگيرند، ولي هرگاه راه گمراهي را ببينند آن را طي ميكنند، از (مطالعه و درك)
آيات خود منصرف خواهم كرد، زيرا آنان آيات ما را تكذيب نموده از آن غفلت ورزيدهاند»(37/)
هارون از اين پاسخ، سخت ناراحت شد و در حالي كه خشم خود را بسختي پنهان ميكرد، با التهاب پرسيد:
-پس اين خانه از آن كيست؟
امام بيدرنگ فرمود:
) -اگر حقيقت را ميخواهي) اين خانه از آن شيعيان و پيروان ما است، ولي ديگران بازور و قدرت، آن را
تصاحب نمودهاند/
-اگر اين قصر از آنِ شيعيان است، پس چرا صاحب خانه، آن را باز نميستاند؟
-اين خانه در حال عمران و آبادي از صاحب اصليش گرفته شده است و هر وقت بتواند آن را آباد سازد، پس
خواهد گرفت(38)

***

32- السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابن عم!
33- السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابة (شيخ مفيد، الاًّرشاد، قم، مكتبة بصيرتي، ص 298-ابن اثير
الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 6،ص 164- ابن اثير، البداية والنهاية، ط 2، بيروت، مكتبة المعارف،
1977 م، ج 10، ص 183- ابن حجر هيتمي، همان كتاب، ص 204/(
34- (وَ وَھَبا لَھُ اِسْحاقَ وَ يَعْ قُوبَ كلاّ ھَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرّيَتِھِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ اَيّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ وَ
كَذالِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ وَ زَكَريّا وَ يَحْ يي وَ عيسي كُلّ مِنَ الصّالِحين (سوره انعام: 85 و 86/(
35- شبلنجي، نورالأبصار، قاهره، مكتبْ المشهد الحسيني، ص 149-ابن صبّاغ مالكي، الفصولالمهمة، نجف،
مكتبةدارالكتبالتجارية، ص 220-ابن حجر هيتمي، همان كتاب، ص 203.امام در اين گفتگو غير از آيه مزبور با
آيه مباهله نيز استدلال كرد كه طي آن امام حسن و امام حسين با تعبير «ابنائنا» فرزندان پيامبر شمرده شدهاند/
36- مجلسي، همان كتاب، ج 48، ص 127/
37- سَاَصرِفُ عَنْ آياتِيَ الَذينَ يَتَكَبّرُونَ في الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقّ وَ اِنْ يَرَوْا كُلّ آيَ?ْ ?ٍ لايُؤمِنُوابِها وَ اِنْ يَرَواْ سِبيلَ
الرّشاد لا يَتّخِذوُهُ سَبيلاً وَ اِنْ يَرَوْ ا سَبيلَ الْغَيّ يَتّخِ ذُوهُ سَبيلاً ذلِك بِاَنّھُمْ كَذّبوُا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (سوره
اعراف: 146/(
38- مجلسي، همان كتاب، ج 48، ص 138 - عياشي، تفسير عياشي، قم، المطبعةالعلمية، ج 2، ص 30