بازگشت
مناظره امام كاظم(ع) با هارون الرشيد


روزي هارون‎ الرشيد، وجود مقدس موسي بن جعفر ـ عليه‎السّلام ـ را بحضور طلبيد وگفت: من نمي‎دانم چرا شما خود را به پيغمبر اسلام ـ صلي‎الله عليه و آله ـ از ما سزاوارتر مي‎دانيد؛ بلكه خود را وارث او مي‎شماريد با اينكه چون پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ از دنيا رفت جدّ ما، عباس، عموي پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ در حال حيات بوده و آيا با بودن عمو ارث به عموزاده كه علي ـ عليه‎السّلام ـ باشد مي‎رسد تا از او اين مقام ارجمند به شما انتقال پيدا نمايد؟"
حضرت ابتداء تقاضا كردند كه صلاح است خليفه در اين موضوع بحثي ننمايد ولكن هارون قانع نگرديد و عرضه داشت بايد حتماً برتري خود رانسبت به پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ از ما ثابت نمائيد.
حضرت فرمودند: اكنون كه چنين است من به دو جهت، اولويّت خود را نسبت به پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ از شما ثابت مي‎كنم:
اول اينكه: پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ كه از دنيا رفت، دخترش حضرت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ در قيد حيات بود و مقام فرزند (چه دختر باشد و چه پسر) از عمو مقدم مي‎باشد، زيرا فرزند در طبقه اول ارث قرار گرفته و عمو در طبقه سوم [1] پس ما كه از طرف مادر منسوب به پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ مي‎باشيم، مقدم بر شما هستيم كه از طرف عمو نسبت داريد.
دوم اينكه: از خليفه سؤال مي‎كنم، اگر پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ زنده شود و از تو دختر بخواهد آيا دخترت را به او تزويج مي‎كني؟" هارون گفت: صد البته، و به اين وصلت افتخار هم مي‎كنم.
حضرت ـ عليه‎السّلام ـ فرمود: اما اگر پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ از من دختر بخواهد من به او دختر نخواهم داد و البته خود آن حضرت هم هرگز تقاضاي وصلت با دختر مرا نمي‎نمايد؛ زيرا اولادهاي من، همان اولاد پيامبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ وازدواج با نوه شرعاً حرام و ممنوع است، پس بنابراين ما بدين دو جهت أنسب به پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ هستيم و نوبت به شما نمي‎رسد.
هارون چون چنين ديد، سر به زير انداخت و ساكت شد.

***

[1] . منهاج الولايه، علي بن إبراهيم القرني، ص490.