بازگشت
برخوردهاي امام كاظم با ساير مذاهب اسلامي


معتزله

از جمله مذاهب اسلامي كه در اواخر قرن اول هجري پيدا شد و پس از آن هم سهم عمده اي در درگيري هاي فكري جامعه اسلامي داشت، مذهب اعتزال بود، اصل اساسي اين مذهب، توجيه مسائل دين در سايه عقل بود، كه سپردن مقوله هاي ديني به دست عقل، به طوري كه در توجيه و تحليل عقلي اين مقوله ها راه افراط سپرده شود، نمي توانست نتايج مطلوبي به بار آورد. از نمونه هاي آن انواع و اقسام عقايدي است كه به وسيله ي اين عقل گرايان درباره ي توحيد مطرح مي شد. گاهي صفات متضاد بر خدا نسبت داده و گاه برخي از صفاتي كه به تصريح قرآن، خدا متّصف به آنها است از حضرت باري سلب كرده اند. اين حركت براي شيعيان كه خود امام معصوم داشتند، قابل قبول نبود.

در فرهنگ شيعه، اصول گرايي، به معناي توجه به احاديث رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله از اساسي ترين اصول محسوب مي شد. در كنار آن، امامان خود در دفاع از حقانيت اسلام، توجيهات عقلي نيز ارائه مي دادند. در همين زمينه، شاگرداني هم تربيت شدند كه رسالت آنها دفاع عقلاني از دين و عقايد مذهب شيعه بود.[1]

اهل حديث

در برابر معتزله، گروههايي از اهل حديث بودند كه گرفتار احاديث جعلي فراواني بوده و در مسأله ي توحيد، گرفتار شبهات و مشكلات بسياري بودند.آنان كه از مشبّهه بوده و با تشبّث به ظواهر آيات و روايات مي كوشيدند براي خدا صفات انساني و مادي بتراشند، امام موضع گرفته و خدا را از هر نوع تشبيه و صفت مادّي مبرّا مي ساخت.

امام موسي كاظم (عليه السلام) در برابر اين دو گروه و به طور كلي در مبحث توحيد مي فرمايند:« لا تتجاوز في التّوحيد ما ذكره الله تعالي في كتابه فتهلك؛[2] در مسأله ي توحيد از آنچه خداي تبارك و تعالي در كتاب خود ذكر كرده پا فراتر نگذار كه هلاك مي شوي.» و يا مي فرمايند:«إنّ الله أعلي و اجلّ من أن يبلغ كنه صفته، فصفوه بما وصف به نفسه و كفّوا عمّا سوي ذلك. [3]خداوند بالاتر و بزرگتر از آن است كه كسي بتواند به حقيقت صفت او برسد؛ پس او را همانگونه كه خودش توصيف فرموده بشناسيد و از غير آن دست برداريد. و زماني كه خودشان مي خواستند صفات خدا را بر شمرند، تنها از مضامين قرآن بهره مي گرفتند.[4]

***

1.حيات فكري و سياسي ائمه، جعفريان ،ص:410
2.التوحيد،شيخ صدوق، ص 76
3. الكافي،شيخ كليني، ج 1، ص 105
4. التوحيد،شيخ كليني، ص 76