بازگشت
يونس بن عبدالرحمن


از راويان حديث و معارف اهل بيت عليهم السلام عصمت و طهارت و يكي از اصحاب اجماع است [1]

نام و ولادت


اسم او يونس، كنيه اش ابومحمد، معروف به «مولي آل يقطين»[2] و نسبتش قمي است. اين كه در چه سالي قدم به عرصه وجود نهاد، چندان روشن نيست؛ ولي جمعي از دانشوران شيعي نوشته اند كه او در دوران زمامداري هشام بن عبدالملك چشم به جهان گشود.[3]

از اين اشاره تاريخي مي توان به طور تقريبي مشخص كرد كه اين محدث فرزانه در كدام سده و در چه سالي به دنيا آمده است. مورخان نوشته اند؛ هشام بن عبدالملك كه يكي از خلفاي بني اميه بود، بعد از اين كه برادرش يزيد عبدالملك در سال 105 هـ.ق از دنيا رفت، به خلافت و حكومت رسيد. بنابراين آغاز حكومت او در سال 105 هـ.ق است و بعد از بيست سال حكومت و سلطنت در سال 125 هـ.ق مرد.[4]

بر اين اساس مي توان گفت كه يونس بن عبدالرحمن بين سالهاي 105 تا 125 هـ.ق و نيمه اول از سده دوم هجرت چشم به جهان گشود.


اساتيد


يكي از دلايل رشد و بالندگي اين استوانه فقه و حديث شيعه، داشتن استاداني برجسته بود كه در درجه اول، امامان معصوم عليهم السلام قرار داشتند. وي نهايت بهره و فيض را از وجود بابركت آنان برد و بعد از امامان اساتيد بزرگي داشته كه تعداد آنان حدوداً به 25 نفر مي رسد و نام بردن همه آنان در اين نوشتار چندان ثمربخش نخواهد بود ولي به عنوان نمونه به ذكر چند نفر از شاخص ترين آنان بسنده مي كنيم:

1.عبدالله بن سنان: محدث و فقيه فرزانه كه به گفته نجاشي: مسئوليت بيت المال را در حكومت منصور و مهدي و هادي و هارون الرشيد به عهده داشت. او روايتگري مورد اطمينان و از اصحاب و ياران ما و جليل القدر است كه هيچ گونه طعني بر او روا نيست.[5]
2.عبدالله بن مسكان: از نيكان و ستاره اي درخشان در آسمان علم و روايت و از اصحاب اجماع و محدثي بسيار بزرگوار و مورد اطمينان است.[6]
3.هشام بن سالم: محدثي است كه به طور كامل مورد توجه و اعتماد است و از ياران حضرت صادق و حضرت موسي بن جعفر عليهم السلام به شمار مي رود.[7]
4.هشام بن حكم: همان كسي است كه با عمرو بن عُبيد در مسجد بصره پيرامون مسئله امامت و رهبري جامعه اسلامي مناظره كرد و او را از نظر استدلال و دليل محكوم كرد.[8]مي گويند در اصل اهل كوفه بود ولي در بغداد به شغل تجارت پرداخت. از نظر روايت بسيار مورد اعتماد و از منظر اعتقاد به ولايت ائمه شيعي، بسيار پايبند و معتقد و در حقيقت يك شيعه راستين بود. وي در سال 179 هـ.ق در كوفه چشم از جهان فروبست.[9]
5.حماد بن عيسي: از راويان امام كاظم و حضرت امام رضا عليهم السلام و از اصحاب اجماع است.[10]
6.حماد بن عثمان رواسي: از اصحاب اجماع و شخصي مورد اطمينان است.[11]
7.علي بن رئاب: جليل القدر و محل اطمينان و اعتماد و صاحب كتاب و اصلي بزرگ است.[12]
8.حارث بن مغيره: يار سه معصوم (حضرت امام باقر، امام صادق و امام كاظم عليهم السلام) و صاحب جايگاه رفيع و بلندي نزد رجال نويسان شيعي است.[13]


شاگردان



تربيت شاگردان كارآمد يكي ديگر از نكات مثبت در زندگي يونس بن عبدالرحمن است. وي در اين عرصه به توفيقات زيادي دست يازيد و با پرورش شاگردان بسيار قدم هاي بلندي در راه نشر حديث و معارف اهل بيت عليهم السلام برداشت.

او دانش خود را از كوثر زلال و ناب امامان معصوم عليهم السلام فراگرفته بود؛ لذا يافته هايش را به افراد لايق و مستعد مي آموخت. در اين راستا جمعي از دين باوران و دانش پژوهان، پروانه وار دور شمع وجودش را گرفتند و از محضرش بهره بردند. تعداد شاگردان او را تا چهل و پنج نفر نوشته اند كه عده اي از آنان بدون ترديد از نخبگان و فرزانگان حوزه حديث و معارف شيعه محسوب مي شوند.[14]

به نام چند تن از آنان اشاره مي كنيم:

1.محمد بن عيسي بن عبيد يقطيني: بيشترين روياتي كه عيسي بن عبيد نقل كرده از يونس بن عبدالرحمن است. او از كساني است كه كتاب هاي يونس را گزارش داده و مي گويند در روزگار خود از نظر فضل و علم نظير نداشت و محل اعتماد و اطمينان است.[15]
2.عبدالعزيز مهتدي قمي: از وكلا و خاصان حضرت امام رضا عليه السلام بود و در قم زندگي مي كرد. او مورد عنايت و اطمينان است.[16]
3.حسن بن علي الوشاء: از امام رضا عليه السلام و از چهرهاي برجسته و شاخص شيعه است. احمد بن محمد بن عيسي قمي مي گويد: «هنگامي كه براي طلب حديث به كوفه رفتم، در آنجا با حسن بن علي الوشاء ملاقات كردم...» تا اين كه از قول استادش حسن بن علي وشاء نقل مي كند: «من در اين مسجد نهصد محدث و استاد حديث را ديدم كه هر يك مي گفت: حديث كرد مرا، جعفر بن محمد عليهم السلام».[17]
4.عباس بن معروف قمي: از برجستگان حوزه حديث، اهل قم و مورد اطمينان است.[18]
5.محمد بن خالد برقي قمي: پدر احمد بن محمد بن خالد است. محمد بن خالد را از ياران موسي بن جعفر و امام رضا و امام جواد عليهم السلام شمرده اند و به او اعتماد دارند.[19]
6.ريان بن شبيب: ساكن قم و از ياران حضرت رضا عليه السلام بود. او موثق و مورد اطمينان است.[20]
7.احمد بن محمد بن خالد برقي: صاحب كتاب محاسن.[21]

آثار


تراجم نويسان بزرگ شيعه كتاب هاي فراواني را از او نقل كرده اند؛ حتي شخصيت برجسته شيعي، فضل بن شاذان مي گويد: يونس بالغ بر يك هزار كتاب در رد مخالفان شيعه تأليف كرد.[22]

مرحوم نجاشي مي گويد: او كتابهاي فراواني دارد. آنگاه به ترتيب كتاب هايش را نام مي برد: «كتاب السهو، الادب، الزكاة، جوامع الآثار، فضل القرآن، كتاب النكاح، الحدود، الصلوه، العلل الكبير، التجارات و كتاب يوم و ليلة.[23] جناب شيخ طوسي هم در اين زمينه مي نگارد: او داراي كتاب و تأليفات فراواني است، همانند: كتابهاي حسين سعيد اهوازي؛ بلكه بيشتر از آنها.[24]

موقعيت علمي و حديثي يونس در نزد امامان شيعه


يونس بن عبدالرحمن از جمله دلباختگان و شيفتگان خاندان پيامبر گرامي اسلام است. او اخلاص و ارادت خويش را به پيشگاه مقدس امامان شيعه ابراز مي كرد و در اين راه هرگز احساس خستگي نمي كرد.

تمام گزارش دهندگان تراجم و دانشمندان شيعي او را از ياران حضرت موسي بن جعفر و حضرت رضا عليهم السلام مي دانند.[25] شيخ طوسي در يك مورد او را از ياران امام موسي بن جعفر عليه السلام و در جاي ديگر از ياران و اصحاب حضرت امام رضا عليه السلام مي داند.[26] همچنين نوشته اند: يونس در دو موقعيت توفيق ملاقات با امام صادق عليه السلام را يافت؛ اولين بار در كنار قبر رسول اكرم صلي الله عليه و آله در مدينه و يك بار هم هنگام سعي بين صفا و مروه. خودش مي گويد: براي من ممكن نشد از امام عليه السلام حديثي و روايتي بپرسم.[27]


در ميان ياران و صحابه امامان شيعه عليهم السلام افراد نادري پيدا مي شوند كه از ناحيه امام و حجت خدا مانند يونس مورد ستايش قرار گرفته باشند؛ البته بر محقق انديشمند اين نكته مخفي نيست كه اين ستايش ها و ثناها به آن بعد روحي، معنوي و علمي برمي گردد كه در اين راوي بزرگوار تجلي يافته است. وي در پاسداري از مرزهاي ولايت ناب و دفاع از حوزه معرفت ديني بر مبناي حكومت نبوي و علوي، تلاشي فراوان از خود نشان داد.


فضل بن شاذان نيشابوري مي گويد: عبدالعزيز مهتدي كه از نيكان و خوبان قم بود به من گزارش داد؛ از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم: من در هر موقعيتي نمي توانم به حضور شما مشرف شوم؛ براي فراگرفتن مسائل و احكام ديني خود، از چه كسي سؤال كنم؟ امام در جواب فرمود: از يونس بن عبدالرحمن.[28]

از همين راوي خبر ديگري روايت كرده اند كه گفت: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم: آيا يونس بن عبدالرحمن نزد شما مورد اطمينان و اعتماد هست تا احكام دين را از او فراگيرم؟ امام فرمود: بله.[29]

از اين گزارش تاريخي، نهايت اعتماد امام معصوم عليه السلام به يونس اثبات مي شود و با توجه به اين روايت است كه تمام عالمان و فقيهان متفكر شيعه، براي حجت بودن گزارش دهندگان روايات و آثار اهل بيت عصمت و طهارت به وثاقت و مورد اعتماد بودن روايتگر اخبار و احاديث، بسنده كرده اند.

راوياني همانند يونس كه ائمه دين، شيعيان را براي فراگرفتن آموزه هاي ديني و روايات آل پيغمبر عليهم السلام به آنان ارجاع داده اند، بين ياران امامان تنها چند نفر هستند؛ ابان بن تغلب، محمد بن مسلم، زرارة بن اعين، ابوبصير، زكريا بن آدم، عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان بن سعيد.[30]

جناب نجاشي بعد از نقل روايت فوق از عبدالعزيز چنين اظهارنظر مي كند: اين كلام امام، شأن و فضيلت والايي در حق يونس است.[31]

محمد بن يونس مي گويد: حضرت امام رضا عليه السلام سه بار، براي يونس بهشت را ضمانت كرد. از امام جواد عليه السلام نيز نقل مي كند كه آن بزرگوار از طرف خود و پدران گرامي اش بهشت را براي يونس بن عبدالرحمن ضمانت كرد.[32]

احمد بن خلف اين گونه گزارش مي دهد: من بيمار بودم. حضرت جواد عليه السلام به عيادتم آمد و در بالاي سر من كتابي از يونس به نام «يوم و ليله» را ديد. آن را برداشت و با دقت ورق زد، صفحه به صفحه نگاه كرد تا كتاب به پايان رسيد؛ آنگاه سه مرتبه، فرمود: خداوند يونس را رحمت كند.[33]

ابوهاشم جعفري كه از ياران برجسته امامان شيعه است، مي گويد: كتاب «يوم و ليله» يونس بن عبدالرحمن را نزد امام حسن عسكري عليه السلام بردم. حضرت با نظري دقيق به تمام كتاب نگاه كرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در اين كتاب است، دين من و دين پدرانم است؛ تمام اين كتاب حق و حقيقت است.[34] بنابر نقل مرحوم نجاشي، امام عسكري عليه السلام فرمود: خداوند به يونس در عوض هر حرفي از اين كتاب نوري در روز قيامت عنايت فرمايد.[35]

ابوهاشم جعفري نقل مي كند كه: از امام جواد عليه السلام در شأن و منزلت يونس سؤال كردم، فرمود: خداوند او را رحمت كند.[36]

باز مي گويد: از امام جواد عليه السلام پرسيدم: درباره يونس چه مي فرماييد؟ فرمود: كدام يونس؟ گفتم: يونس بن عبدالرحمن. فرمود: گويا نظر تو مولي آل يقطين است؟ عرض كردم: بله. فرمود: خداوند متعال او را مشمول رحمت خود قرار دهد، او در مسير و روش و سيره ما اهل بيت بود. يك بار ديگر فرمود: خدا رحمتش كند، بنده بسيار خوبي براي خدا بود. طبق گزارش ديگري فرمود: خداي متعال او را رحمت كند، بنده صالح خدا بود.[37]

جعفر بن عيسي اين چنين گزارش مي دهد: جمعي از ما شيعيان در محضر امام رضا عليه السلام بوديم. يونس بن عبدالرحمن هم در اين جمع حاضر بود. همان موقع چند نفر از اهل بصره از امام اجازه ورود خواستند. حضرت به يونس اشاره كرد كه به داخل اطاق برود، پرده را بياندازد و لحظاتي پشت پرده بماند و مبادا حركتي كند تا هنگامي كه خود به وي اجازه دهد. سپس آنها كه از بصره آمده بودند، به خدمت امام رسيدند و درباره يونس سخنان بدين بر زبان راندند و از او بدگويي كردند و تهمت هايي به او روا داشتند.

امام سر مباركش را پايين انداخته و ساكت بود. در اين هنگام آنها بلند شدند و رفتند. اين جا بود كه حضرت به يونس اجازه داد از پشت پرده خارج شود و به جلسه بازگردد. يونس زماني كه آمد، قطرات اشك از گوشه هاي چشمانش جاري بود و گريه مي كرد. عرض كرد: جانم به فدايت، من از آرمان شما اهل بيت دفاع مي كنم و اين است حال من در نزد بعضي از يارانم! حضرت فرمود: اي يونس، وقتي كه امام و رهبرت از تو خشنود و راضي است، از اين سخنان ناروا ناراحت و اندوهگين مباش.

اي يونس! با اين مردم به اندازه فهم و درك آنان سخن بگو و در آن زمينه هايي كه بالاتر از درك و استعداد آنها است، ايشان را به حال خود واگذار. آنگاه امام مثال جالبي بيان كرد و فرمود: بر تو باكي نيست اگر در دست تو يك دُرّ و گوهر گرانبها باشد؛ ولي مردم بگويند: اين چيز فاقد ارزش است؛ يا در دست تو چيز بي ارزشي باشد و مردم بگويند: متاع بسيار گرانبهايي است. آبا به حال تو سودي دارد؟ عرض كرد: نه.

فرمود: بله! تو هم اين چنين هستي، هنگامي كه در راه ولايت و پاسداري از مكتب و آيين اهل بيت هستي و امام از تو رضايت دارد، از آنچه مردم درباره ات بگويند، نگران مباش و با آنچه آنها بگويند، ضرري بر تو وارد نمي شود.[38]

در همين راستا مي بينم بعضي از روايات در مذمت و انتقاد از يونس وارد شده كه البته اسناد آن روايات اعتبار ندارد. با نظر به همين نكته حضرت امام رضا عليه السلام به يونس توصيه فرمود كه بايد هر سخني را براي هر كس نگويي. استعدادها، قريحه ها و ظرفيت ها مختلف است. حكمت را بايد به اهلش ياد داد و از نااهل دريغ داشت؛ لذا پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: ما پيامبران مأموريم كه ظرفيت هاي فكري مردم را مراعات كنيم و به اندازه فهم و دركشان با آنان سخن بگوييم.[39]

گويا يونس گاهي روايات و احاديث عميق و سنگيني را كه درباره مقامات معنوي ائمه دين بود، براي عده اي نقل مي كرد و طبعاً آنان قدرت قهم و هضم و درك اين معاني بلند را نداشتند؛ لذا گاهي امام از او انتقاد مي فرمود. از منظر ديگر اين مذمت ها و انتقادها براي اين بود كه شخصيت هاي بزرگ حديثي و فقهي شيعه از تعرض و هجمه مخالفان محفوظ و مصون بمانند و به آنها صدمه و زياني وارد نشود.[40]

خصلت هاي پسنديده


الف)مبارزه با انحراف ها:


احمد بن فضل از اين محدث جليل، نقل مي كند: وقتي حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به شهادت رسيد و از دنيا رفت، نزد وكلاي آن حضرت كه در شهرها بودند، اموال فراواني بود. وجود اين اموال در نزد آنان باعث شد آنها مذهب باطل «واقفيه» را اختراع كنند؛ لذا مرگ امام موسي بن جعفر عليه السلام را انكار كردند تا اموال را خود تصاحب كنند؛ زياد قندي هفتاد هزار دينار و علي بن ابي حمزه سي هزار دينار نزد خود داشتند.

هنگامي كه من اين انحراف آشكار را مشاهده كردم و امامت حضرت رضا عليه السلام براي من ثابت و مسلم شد به تبليغ و حمايت از شأن و منزلت و امامت حضرت رضا عليه السلام پرداختم و شيعيان را به سوي آن وجود گرامي دعوت كردم.

آن دو نفر تا مبارزه سخت مرا ديدند، نماينده اي به سوي من فرستادند و پرسيدند: به چه دليل مردم را به سوي او حضرت رضا عليه السلام دعوت مي كني؟ اگر پول مي خواهي، ما تو را بي نياز مي كنيم. آنان متعهد شدند كه ده هزار دينار به من بدهند تا از اين تبليغ و افشاگري دست بردارم. به آنان گفتم: اين روايت از امامان شيعه به ما رسيده است كه: «هر زماني كه ديديد در جامعه اسلامي انحراف و بدعت به وجود آمد، بايد در مقابل آن بايستيد، موضع بگيريد و ساكت و خاموش ننشينيد وگرنه نور ايمان از شما سلب خواهد شد» من هرگز جهاد و مبارزه در راه خدا را ترك نخواهم كرد. بر اين اساس بود كه آنها كينه مرا در دل گرفتند و مبارزه سختي را بر عليه من شروع كردند.[41]

ب) پايبندي به عبادت:


حسن بن علويه كه شخصي موثق است، مي گويد: از فضل بن شاذان شنيدم كه مي گفت: يونس پنجاه و چهار حج و پنجاه و چهار عمره به جاي آورد.[42] محمد بن عيسي بن عبيد نيز مي گويد: يونس چند برادر داشت. هر روز به خانه آنان مي رفت و احوالشان را مي پرسيد و بعد به خانه خود مي آمد، مختصر غذايي تناول مي كرد و كم كم آماده نماز مي شد. بعد از انجام فريضه نماز مي نشست و كتاب تأليف مي كرد.[43]

ج) از ياران اجماع:


در بين ياران و اصحاب امامان شيعه، عده اي چهره شاخص و شناخته شده اي دارند كه در زبان علمي اهل رجال به «اصحاب اجماع» مشهورند و فقيهان شيعه از صدر اول تا زمان ما به اين جمع علاقه و عنايت ويژه اي دارند و به اخبار و رواياتي كه آنان نقل مي كنند، توجه تام و تمام دارند.

عده آنها هيجده نفر است و يونس نيز يكي از آنهاست. ريشه اين اجماع و اتفاق، سخني است كه رجال شناس معروف، كشي از قول عالمان اصحاب شيعه روايت مي كند. او در دو سه مورد از كتاب خود مي نويسد: «اصحاب ما، اتفاق دارند بر صحيح شمردن رواياتي كه از اين جمع و گروه روايت شود و به مقام فقهي و دانش آنان اعتراف دارند. يكي از آنها يونس بن عبدالرحمن است.[44]

يونس عبدالرحمن از منظر بزرگان


مطلب ديگري كه در شناسايي شأن و منزلت و جايگاه رفيع اين عالم و راوي خستگي ناپذير قابل بررسي است، ديدگاه دانشمندان درباره او است. نام مبارك وي در تمام كتابهاي رجالي شيعه مطرح و مورد عنايت است و اين اظهارنظرها چهره او را پرفروغ تر مي سازد. ابن نديم (متوفي سال 380 هـ.ق) در كتاب معتبر و مشهور خود هنگامي كه فقيهان و عالمان برجسته شيعي را نام مي برد، اين چنين مي گويد: يونس بن عبدالرحمن از آنان است. او علامه روزگار خويش بود.[45]

مرحوم شيخ طوسي در رجال مي گويد: در نظر من محدثي مورد اطمينان است.[46]

نجاشي مي نگارد: يونس بن عبدالرحمن از برجسته ترين و شاخص ترين عالمان شيعي و صاحب منزلت و مقامي رفيع است. حضرت امام رضا عليه السلام يارانش را براي فراگيري فتوا و دانش به او ارجاع مي داد و پيروان مذهب باطل وقف (واقفيه)، مال فراواني به او پيشنهاد كردند ولي وي از پذيرش اموال امتناع ورزيد و بر روش مستقيم ثابت و پابرجا ماند.[47]

فضل بن شاذان مي گويد: در زمان زندگي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در ميان ياران و صحابه پيامبر گرامي از منظر فقاهت و دانش ديني، كسي به پاي سلمان فارسي نرسيد و فقيه ترين و عالم ترين دانشمند بعد از روزگار پيامبر در بين ياران امامان معصوم شيعي، يونس بن عبدالرحمن است.[48] و علامه حلي مي فرمايد: او انساني بزرگ و از پيشگامان مكتب تشيع است.[49]

وفات



پس از عمري تلاش خالصانه در راه نشر معارف دين و آثار عترت سيدالمرسلين، جان يونس در قفس تنگ اين جهان خاكي تاب و طاقت نياورد و سرانجام در سال 208 هـ.ق جان به جان آفرين تسليم كرد و روح بلند و الهي او كه سرشار از ايمان به خدا و عشق به محمد صلي الله عليه و آله و عترت پاك او بود به ملكوت اعلي پيوست و در جوار رحمت الهي آرميد.[50]

بدن پاك او در كنار روضه مطهره رسول اكرم صلي الله عليه و آله در مدينه منوره به خاك سپرده شد و همان طور كه در زندگي دلش همراه حضرت محمد صلي الله عليه و آله بود، جسم او نيز در جوار آن بزرگوار دفن شد.

نمونه هائي از روايات يونس


در سرتاسر كتاب هاي گرانسنگ حديث و روايت شيعه نام يونس بارها به چشم مي خورد و اين خود گوياي عظمت شخصيت اين فقيه دين شناس و محدث پرهيزگار است. در پايان به دو مورد از رواياتي كه او نقل كرده است، بسنده مي كنيم:

1.با يك واسطه از امام صادق عليه السلام نقل كرد: آن حضرت از رسول اكرم صلي الله عليه و آله روايت كرد كه پيامبر فرمود: روزي پيامبر خدا، حضرت موسي عليه السلام در جايي نشسته بود. شيطان به صورت يك انسان به سوي او آمد، آن كلاه را از سر برداشت و بر پيامبر خدا حضرت موسي سلام كرد. موسي به او فرمود: تو كيستي؟ گفت: من ابليس ام. موسي او را نفرين كرد كه خدا تو را به ما نزديك نگرداند! به اين جا چرا آمده اي؟ گفت: آمده ام بر تو سلام كنم، به خاطر مقام و موقعيتي كه در پيشگاه خداوند داري. موسي گفت: اين كلاه چيست؟ جواب داد: اين همانند دامي است كه با آن دل فرزندان آدم را صيد مي كنم و مي ربايم. من آنان را به زرق و برق ماديات مي فريبم. موسي به او فرمود: به من بگو كه كدام يك از گناهان است كه اگر فرزند آدم انجام دهد، تو بر آنان تسلط مي شود؟ گفت: چند گناه است:
1.خودپسندي
2.كارهاي خوبي كه انجام داده اند، در نظر آن ها بزرگ جلوه كند.
3.گناهان در پيش آنان كوچك باشد.[51]
2.به يك واسطه از امام جعفرصادق عليه السلام نقل مي كند: آن بزرگوار خطاب به شيعيان فرمود: به خدا سوگند! شما شيعيان پيرو آن دين و آييني هستيد كه دين خدا و فرشتگان آسمان است. شما ما را با پيشه كردن ورع و تلاش و كوشش پيگير در راه خدا ياري و همراهي كنيد و بر شما باد اهميت دادن به نماز و اين كه تقوا و پرهيزكاري و دوري از گناهان را روش و برنامه خود قرار دهيد.[52]

***

1. ناصر باقري بيدهندي، «اصحاب اجماع»، علوم حديث، ش 6 (زمستان 1376)، ص 55-80
2.رجال كشي، ج2، ص777؛ فهرست شيخ طوسي، ص 181؛ رجال نجاشي، ص 311 و الانساب سمعاني، ج 13، ص 350
3.رجال نجاشي، ص 311 و تنقيح المقال، ج 3، ص 338
4.حيوة الحيوان دميري، ج 1، ص 102 و فرهنگ معين، ج 6، بخش اعلام، ص 2278
5.رجال نجاشي، ص 148
6.همان.
7.همان، 305.
8.رجال كشي، ج 1، ص 550
9.رجال نجاشي، ص 305 و رجال كشي، ج 1، ص 526
10.رجال كشي، ج2، ص830 و نجاشي، ص104
11.رجال نجاشي، ص 106 و رجال كشي، ج 2، ص 830
12.فهرست شيخ طوسي، ص 87
13.رجال نجاشي، ص 101؛ جامع الروات، ج 2، ص 357 و تنقيح المقال، ج 3، ص 374
14. تنقيح المقال، ج2، ص 374
15.نجاشي، ص 235
16.رجال كشي، ج 2، ص 779
17.رجال نجاشي، ص 29
18.همان، ص 200
19.رجال شيخ طوسي، ص 386 و 404
20.رجال نجاشي، ص 118
21.تنقيح المقال، ج 3، ص 339
22.ر.ك: رجال كشي، ج2، ص710
23.رجال نجاشي، ص 313
24.فهرست شيخ طوسي، ص 181
25.خلاصه علامه، ص 184
26.رجال شيخ طوسي، ص 343 و 395
27.رجال كشي، ج2، ص780 و نجاشي، ص343
28.رجال كشي، ج 2، ص 779
29.همان، ص 884
30.وسائل الشيعه، ج18، ص110-107؛ اصول اصليه، سيد عبدالله شبر، ص138 و رجال نجاشي، ص7.
31. رجال نجاشي، ص312
32.رجال كشي، ج2، ص779
33.همان، ص 780، رَحِمَ اللّهُ يونُسَ، رَحِمَ اللّهُ يونُسَ، رَحِمَ اللّهُ يونُسَ
34.همان، ص 781
35.رجال نجاشي، ص 313
36.كشي، ج2، ص781
37.همان، ص783
38.همان، ص782
39.اصول كافي، ج1، ص23
40.ر.ك: رجال كشي، ج1، ص342.(حالات زراره)
41.همان، ج2، ص786
42.همان، ص780 و بحارالانوار، ج48، ص252
43.رجال كشي، ج2، ص780.
44.همان، ص 830، 673، 507
45.فهرست ابن نديم، ص376
46.رجال شيخ، ص363
47.رجال نجاشي، ص313
48.رجال كشي، ج2، ص780
49.خلاصه علامه، ص 184 و مجالس المومنين، ج1، ص411
50.خلاصه علامه، ص186 و چند ماخذ ديگر، ضمنا مرحوم قاضي در مجالس سال رحلت يونس را 280 ه.ق نوشته اند كه اين اشتباه ممكن است از ناسخين باشد. رجال كشي، ج2، ص781 و مجالس المومنين، ج1، ص411.
51.امالي مفيد، چاپ جامعه مدرسين، ص156
52.همان، ص370