بازگشت
ابومحمد عبدالله بن المُغِيْره بَجَلي كوفي ثقه


از فقهاي اصحاب است، واحدي عديل او نمي شود از جهت جلالت و دين و ورع و روايت كرده از ابوالحسن موسي عليه السلام.

شيخ كشي گفته كه او واقفي بوده و رجوع كرده به حق و روايت كرده از او كه گفت: من واقفي بودم و حج گذاشتم بر اين حال، پس چون به مكه رفتم خلجان كر در سينه ام چيزي پس چسبيدم به ملتزم و دعا كردم و گفتم: خدايا! تو مي داني طلب و اراده مرا پس ارشاد كن.

مرا به بهترين دين ها، پس در دلم افتاد كه بروم نزد حضرت امام رضا عليه السلام پس رفتم به مدينه و ايستادم بر در خانه آن حضرت و گفتم به غلام آن حضرت بگو به مولايت مردي از اهل عراق بر در سراست.

پس شنيدم نداي آن حضرت را كه فرمود: داخل شو، اي عبدالله بن مغيره! پس داخل شدم همين كه نظرش به من افتاد، فرمود: خداوند دعاي تو را مستجاب كرد و هدايت كرد تو را به دين خود، من گفتم: شهادت مي دهم كه تو حجت خدايي بر من و امين اللّه بر خلقي.[1]

و عبدالله بن مغيره از اصحاب اجماع است و گفته شده كه سي كتاب تصنيف كرده از جمله كتاب وضو و كتاب صلاة بوده[2] و از (كتاب اختصاص) نقل شده كه روايت شده كه چون تصنيف كرد كتاب خود را وعده كرد با اصحاب خود كه آن كتاب را بخواند برايشان در يكي از زاويه هاي مسجد كوفه و برادري داشت كه مخالف مذهب او بود.

پس چون اصحاب جمع شدند، براي شنيدن آن كتاب برادرش آمد و در آنجا نشست عبدالله به ملاحظه برادر مخالفش گفت: با اصحاب خود كه امروز برويد! و برادرش گفت: كجا بروند به درستي كه من نيز آمدم. براي همان جهت كه آن ها آمدند، عبدالله گفت: مگر براي چه آمدند؟ گفت: اي برادر! در خواب ديدم كه ملائكه از آسمان فرود مي آمدند. گفتم: براي چه اين ملائكه فرود مي آيند.

شنيدم كه گوينده اي گفت: فرود آمدند كه بشنوند آن كتابي را كه بيرون آورده، عبدالله بن مغيره پس من نيز بيرون آمدم براي اين و من توبه مي كنم به سوي خدا از مخالفت خود، پس عبدالله مسرور شد.[3]

***

1. رجال كشي، 2/825.
2. رجال النجاشي؛ ص 215، شرح حال 561.
3. اختصاص، شيخ مفيد، ص 85.