بازگشت
محبس اهريمنان


صداي تق تق زنجير و پيرمردي كه

ميان محبس اهريمنان گرفتار است

اگر چه بسته به غل پا و گردنش دشمن

ولي هنوز هم او حجتي ز دادار است

***

براي روح بلندش قفس كه مانع نيست

تمام ارض و سماوات تحت قدرت اوست

تمـام شهر نه ، بلكه تمــام دنيـا هم

رهين دست عطا بخش پر كرامت اوست

***

ميان بند هم او باب حاجت است،آري

بيـا بخـواه از او هر چه در نظـر داري

اگر گره به دلت خورده يا به زندگي ات

چه بهتر آنكه به سوي گره گشا آري

***

كليم و خضر و مسيح آمده به سائلي اش

بيا ببين كه در خانه اش چه غوغايي است

محل آمـد و رفت ملائـكه شـده است

در استلام حجر ديدنش تماشايي است

***

تحيّــري است برايش ســرودن و خواندن

چه گويم از غم او تــا شــراره پـا نشود

چه گويم از سر و دستي كه سخت مجروح است

فقط همين؛ كه ز ساقش قدم دو تا نشود!

***

قلم رسايي خود را زمين نهاده و بعد

زبــان الكن شــاعر به لكنت افتــاده

براي شيعه چه غم بيش ازاين،كه خود بيند

تن امـــام روي تخته پــاره افتاده

***

چه محنتي است از اين بيشتر كه خورشيدي

به روي دوش دو شب پرّه مي شود تشييع

به سوي خاك مي رود، ولي پس از آن

به سوي اوج سمــاوات مي شود ترفيع



***