بازگشت
مرد الهي


آهسته گذاريد روي تخته تنش را

تا ميخ اذّيّت نكند پيرهنش را



اصلاً بگذاريد رويِ خاك بماند

زشت است بيارند غلامان بدنش را



اين ساق ِبهم ريخته كِتمان شدني نيست

ديدند روي تخته ي در ، تا شدنش را



اين مرد الهي مگر اولاد ندارد

بردند چرا مثل غريبان بدنش را



اين مرد نگهبان كه حيا هيچ ندارد

بد نيست بگيرد جلوي آن دهنش را



اين هفت كفن روضه ي گودال حسين است

اي كاش نيارند برايش كفنش را



نه پيرهني داشت حسين نه كفني داشت

مديون حصيرند مرتب شدنش را



***