بازگشت
هنگام سجده ها


آنقدر بي رمق شده بودي كه جز عبا

پيدا نبود از تو به هنگام سجده ها

زندان به حال و روز تو هر روز گريه كرد

شد با كنايه روزه ي هر روزه ي تو وا

بدكاره را عباده تو سر به راه كرد

خوب است با عنايت تو ختم كار ما

مأمور ظالم از غم تو غصِّه دار شد

سنگ است سينه اي كه نسوزد در اين عزا

جا شد به روي لنگه دري پيكري ضعيف

خواندند مثل بي بيِّ ما خارجي تو را

جسم تو هفت بار كفن پوش شد ولي

اي بي كفن حسين من اي واي كربلا

تو روي دوش شيعه و ارباب روي خاك

سر روي نيزه و بدنش زير دست و پا

همناله با رضا و كريمه زبان گرفت

در عرش فاطمه كه بيا يوسفم بيا


***