بازگشت
سرزمين كاظمين


حزن سنگين صفر يك لحظه خنثي مي شود

با قدم هاي نگارم قد غم تا مي شود

قد غم ها تا شد و تا سرزمين كاظمين

مرغ دل پرواز كرد و عشق پيدا مي شود

بر لب شيخ الائمه غنچه لبخند شوق

با نگاهي سوي گهواره شكوفا مي شود

عشق را احساس و با احساسِ قلبم عشق كن

زير و رو كن خاك را كي مثل موسي مي شود

در تمام دوره ها حجت به دنيا لازم است

اولين حجت پس از اتمام حجت كاظم است

وارث بر حق علم باقري و صادقي ست

بين شيخ عشق و سلطان بودن او منطقي ست

عاشق دين خدا از نسل ياس و مرتضي

عشق بازي از تبار ذوالفقار عاشقي ست

پنجمين پشتش گل ياس است نسل او به پنج

مي رسد با عطر نرگس شايد او هم رازقي ست

كربلا كشتي آزادي و ساحل حيدر است

كاظمين ما بين اين كشتي و ساحل قايقي ست

از علي بود و علي گفت و علي شد وارثش

اين علي خو، خود كلام الله ناب و ناطقي ست

تكيه گاه حضرت موسي اگر در غم عصاست

تكيه گاه و پشت هفتم رهبر عالم رضاست

آمدم از او بگويم تا رضاييم كند

با نگاهش مرغ ايوان طلاييم كند

حضرت باب الحوائج بود و حاجت داشتم

آمدم از كاظمينش كربلاييم كند

چشمم از غم هاي مشك خشك صحرا خيس بود

اشك آوردم كه جايش نينواييم كند

ياد زينب ياد ويران و مصيبت مي كنم

تا براي غصه عمه فداييم كند

اربعين مي آيد و ذكر لبم لبيك حسين

خواستم از او كه وقف روضه خوانيم كند

تا توسل بر دم موسي ابن جعفر مي كنم

ياد زندان غم و هجران دلبر مي كنم

***