بازگشت
آتش هجران تو بود


گرچه سوز همه از آتش هجران تو بود

رمز آزادي توحيد به زندان تو بود

دوستان اشك فشاندند به ياد تو ولي

خنده زن خصم گر از ديده گريان تو بود

آه پنهان تو از محبس در بسته گذشت

كه جهان را سخن از ناله و افغان تو بود

دامن خاك كجا روي نكوي تو كجا

اي كه هر عرش نشين دست به دامان تو بود

تا گريبان افق با نفس صبح شكافت

مرغ شب آه كشان سر به گريبان تو بود

داد فرمان ز چه بر قتل تو هارون در حبس

اي كه آزادي سر در خط فرمان تو بود

از چه در برق مناجات تو افلاك نسوخت؟

اي كه سوز همه از سينه سوزان تو بود

شب تاريك كه هر خانه چراغي دارد

شعله آتش دل شمع شبستان تو بود

تو كه بر پيكر بي جان جهان جان بودي

از چه بر تخته در پيكر بي جان تو بود

(ميثم)دلشده را از در خود دور مكن

كه گهي مرثيه خوان گاه ثنا خوان تو بود

***