بازگشت
افطار


غربت رسيد و داغ حرم را زياد كرد

باران چشم هاي ترم را زياد كرد

آه از نهاد سرد سيه چال مي كشم

آن جا كه آه بي اثرم را زياد كرد

من با اذان ناله ام افطار مي كنم

شلاق زخم بال و پرم را زياد كرد

حالا چرا به فاطمه دشنام مي دهد

نامرد آتش جگرم را زياد كرد

چه بي ملاحضه به تنم ضربه مي زند

درد نشسته بر كمرم را زياد كرد

خم مي شود شبيه كمر ساق پاي من

زنجير، درد هر سحرم را زياد كرد

هنگام بردن بدنم روي دست ها

يك تخته پاره دردسرم را زياد كرد



***