بازگشت
حبيب با حبيب خود


حبيب با حبيب خود به خلوتي صفا كند

ندانم از چه بي گنه عدو به او جفا كند

سرشك غربتش روان نوا زند زناي جان

نهان زچشم دشمنان بدوستان دعا كند

به پيكرش نشانه ها به سينه اش ترانه ها

كه زير تازيانه ها رضا رضا رضا كند

به دست ها سلاسلش زغصه سوخت حاصلش

چه مي شود كه قاتلش ز فاطمه حيا كند

فتاده در ملالها به عشق و شور و حالها

در آن سياه چالها خدا خدا خدا كند

فتاده ديگر از نوا برو به ديدنش صبا

بپرس مرغ كشته را كي از قفس رها كند

به خاك بي كسي سرش كسي نبود در برش

كجاست تا كه دخترش اقامه عزا كند

اثر نمانده از تنش دلا برو به ديدنش

بگئ عدو ز گردنش غلي كه بسته وا كند

به هر دليست ماتمش شكسته كوه را غمش

عجب مدار (ميثمش)قيا مت ار به پا كند

***