بازگشت
حساس ترين آينه
حساس ترين آينه را مي بردند
بر شانه ي سنگ ها،كجا مي بردند؟
با ساق شكسته پيكرت را،اي كاش
!با اينكه سليمان زمانت بودي
تابوت تو را غلام ها مي بردند
تابوت نه، اشتباه گفتم اي واي
با تخته ي پاره اي تو را مي بردن
پيچيده ميان بوريا مي بردند
از تخته ي در، دست و سرت آويزان
گيسوي تو در باد رها مي بردند
تا خشك شود نموري پيرهنت
بايد بدنت به كربلا مي بردند
آيينه ي تكه تكه اي بودي كه
!!!از قصد،تو را چه با صدا مي بردند
اي كاش به جاي جسر بغداد آقا
بر نيزه سرت شام بلا مي بردند
***