بازگشت
خورشيد كبود
خورشيد كبود و نيلي و مخمل كوب!
ديديم تو را چه دير در سمت غروب
در مغرب شانه هاي تركان سياه
بي غسل وكفن به روي يك تخته ي چوب
روح القدسي كه بر صليبت زده اند؟
اي كشته ي زهر، اي شهيد مصلوب
اين تخته ي پاره چيست!تابوت كجاست؟
در شهر شما مگر شده قحطي چوب؟
بر پيكرتان چقدر گل مي ريزند!!
با چشم به خون نشسته نوح و يعقوب
با ضربه ي تازيانه ها روي تنت
شرح غم جانگدازتان شد مكتوب
در سوره ي صبر عمرتان آمده است
يك آيه ي كوتاه ز رنج ايوب
زنجير به زخم ساق ها چسبيده
زنگار به مغز استخوان كرده رسوب
***