بازگشت
دست توانايش بود


آنكه عالم همه در دست توانايش بود

مركز دايره غم دل دانايش بود

هفتمين حجت معصوم ز ظلم هارون

چارده سال به زندان ستم جايش بود

دل موساي كليم از غم اين موسي سوخت

كه به زندان بلا طور تجلايش بود

معني قعر سجون بايد و ساق المَرضُوض

پرسي از حلقه زنجير كه بر پايش بود

ياد حق هم نفس گوشه تنهايي او

اه دل روشني خلوت شبهايش بود

بس كه غم ديد زندان و زندان بانش

زندگي بخش جهان مرگ تمنايش بود

نه همين زهر جفا بر دلش افروخت شرر

زشهادت اثري بر همه اعضايش بود

يوسف فاطمه يارب چه وصيت فرمود

كه پس از مرگ همي سلسله بر پايش بود

***