بازگشت
روح مطهّــر


اي حيات روح مطهّــر

وي بقـاي عالـم اكبــر

هشتمين ستاري عصمت

هفتميـن وصـيّ پيمبر

يـا ولـيّ خالــق منّـان

يـا امام موسي جعفر

درِّ هفـت بحـرِ فـضيلت

بحرِ شش فروزانْ گـوهر

هم ز وصف خلـق، مبرّا

هـم ز حـد مـدح، فراتر

هم قضا تو راست به فرمان

هم قـدَر تـو راست مقـدّر

بـال ده بـه مـرغ عروجم

تـا بـه كاظميْـن زنـم پر

كاظميـن: قبلـي جان هـا

كاظميـن: خانــي دلبــر

كاظمين: خاك دو مولا

كاظمين: شهر دو سرور

تا دهم به بارگهت جان

تا نَهم به خاك درت سر

كـرده ام مشــام دلـم را

از ولايــت تــو معطّــر

خاك و باد و آتش و آبند

در ارادي تــو مسخّــر

جـز درت پنـاه ندارم

سيّدي مرانم از اين در!

گر از اين درم برهاني

بـاز آيـم از درِ ديگــر

شير با ولاي تو خـوردم

پيشتـر ز خلقـت مــادر

من كي ام كه مدح تو گويم

اي همـه خدات ثناگر

مــاه آفتـاب، شمـايل

آفتابِ فاطمـه منظـر

چـون رضات، نور دوديده

همچو فاطمه به تو دختر

او امــام كـلّ خــلايق

ايــن حبيبـــةاللهِ داور

دور بـا اشاري چشمت

مي زنــد سپهــر مـدوّر

آن چنان كه با يَدِ موسي

چوب خشك مي شود اژدر

مهر تو چو خلق مـرا هم

هم چو ذرّه داشته در بر

خـار بـوده ام، شده ام گل

خاك بـوده ام، شده ام زر

كظم غيظ تو همه احمد

دست و تيغ تو همه حيدر

جاي جـاي عالـم هستي

از ذُراري تـــو منــوّر

بس امام زاده كه ديدم

بود نجلِ موسي جعفر

اين بوَد تجلّيِ زهرا

ايــن بـوَد نتيجـي كوثر

اي امــام نــور! چگونـه

حبس تيره شد به تو بستر؟

تيرگي تو را شده مونس

سلسله تو را شده ياور

آفتاب و سلسله؟ هرگز

ايــن مـرا نيايـد باور

تـا ولــي عصـر نيـايد

آن اميـد اوّل و آخـر

داغ توست بر جگر ما

زخم تو هماره به پيكر

كاش دور حبس تو مي شد

پـر زنــم بســان كبــوتر

نخل «ميثم» است كه دائم

مي دهـد ز اشك غمت بـر

***