بازگشت
زخم تازيانه


هميان بدوش اگر بشوند آفتاب ها

سرريز ميشوند زساغر شراب ها

از خوشه هاي گندم روي كريمشان

چرخش گرفت باز زنو آسياب ها

ميخواستم كه شرح دهم معجزات تو..

يك فصه ي شطيطه ي تو شد كتاب ها..

ما في الضمير خلق براي تو آشكار

پامنبري خطبه ات عاليجناب ها..

بر قطره هاي اشك مناجات هر شبت

لبريز حسرت اند تمامي آب ها

شب تا به صبح كار تو راز و نياز بود

داغ دو چشم باز تو بر قلب خواب ها

شوق شقيق و ناجي يقطين ز مهلكه

ذكر خلاصي از همه ي اضطراب ها..

اي روضه ي هميشگي مادران ما

هستي تو از قديم دليل ثواب ها..

جمع بشر ز توبه ي بشرت به حيرت اند

تواب ساز شد ز لب تو عتاب ها

در راه بود تا برساند به تو سوال

دادي ميان راه به قاصد جواب ها..

نسل تو خير محض براي خلائق اند

ذريه ي تواند رضي ها مجاب ها..

ما منتخب شديم گداييتان كنيم..

تا حشر جاودان شود اين انتخاب ها..

زنداني هميشه ي بغداد رحم كن

بر اشك ما قبيله ي خانه خراب ها

وقتي دعاي حضرت موسي بن جعفريم

پس خوش بحال و طالع ما مستجاب ها

موساي آل فاطمه نيل است چشم من..

از آنچه آمده به سرت از عذاب ها..

چسبيده پيرهن به تن پاره پاره ات..

از زخم تازيانه و از پيچ و تاب ها..

لاغر شدي شكسته شدي آب رفته اي

افتاده بر محاسن و رويت خضاب ها..

يكسال نه دو سال نه عمري معذبي..

زير لگد به ياد ربابي و زينبي..


***