بازگشت
زندان هارون


من در اين زندان هارون روزها سر مي كنم

پيروي از جدّ خود ساقيِّ كوثر مي كنم

در غُل و زنجيرِ هارون حبس گشتم بي گناه

زير و رو با ذكر حق كاخ ستمگر مي كنم

من ز پا تا سر پُر از درد جراحاتم ولي

استقامت در بلا با ياد مادر مي كنم

عُقده ها دارد به دل سِندي بي شرم و حيا

روضه هاي كوچه را با درد باور مي كنم

گر زپاي نيمه جانم دائماً خون مي چكد

ياد دردِ پهلوي مجروح مادر مي كنم

صورتم از ضرب سيليّ عدو نيلي شده

ياد مظلوميت زهراي اطهر مي كنم


***