بازگشت
سجاده ها



هر لحظه اي كه آمد و از من خبر گرفت

حالات سجده هاي مرا در نظر گرفت

مي ديد عاشقانه مناجات مي كنم

اغلب سراغي از من عاشق سحر گرفت

نفرين به ضربه اي كه نماز مرا شكست

رويم ز ضرب دست يهودي اثر گرفت

پاره شد عبا به تنم بسكه با شتاب

اين تازيانه حلقه به دور كمر گرفت

جا خورده دنده ام به گمانم كه پهلويم

چون پهلوي مدينه به تيزي در گرفت

فهميده بود غيرت ما روي مادر است

با حرف بد قرار مرا بيشتر گرفت

دانستم از چه كودك جا مانده ي حسين

وقت فرار دست خودش روي سر گرفت

در شام دختري كه خودش ضربه خورده بود

دامن براي روي كبود پدر گرفت

هر چه شد عاقبت سرم از تن جدا نشد

تشييع پيكرم به زير دست و پا نشد

تيزي نيزه اي نرسيده به حنجرم

سيلي نخورده دختر من در برابرم

***