بازگشت
قيام در سجده گاه


اي شيعه بر تو باد درود و سلام من

وقت است بشنويد فرازي كلام من

عمرم نه صرف شد به سيه چالها عبث

كز بهر شيعه بود همه اهتمام من

در انزوا نبود همه عمر من كه بود

در سجده گاه گوشهء زندان قيام من

روزي كه غصه خلق شد از حكمت خدا

بگزيد غصه را دل والا مقام من

چون جام عشق فال به نام حسين زد

از غبطه رفت در طلب درد جام من

من آن امام مفترض الاطاعه ام كه شد

از اقتدار كنج سيه چال دام من

تنها ني ام ، غريب ني ام، بي نوا ني ام

زهراست آنكه بود انيس مدام من

بي جرم و بي گناه به زندان گذشت عمر

نه بلكه بود نسل علي اتهام من

زندان مرا به خويش چه خوش داد عادتم

ديگر نداشت فاصله اي صبح و شام من

همچون درخت ريشه دواندم به قعر خاك

خلصني ياربم شده بود التيام من

از بس كه مانده ظاهري از استخوان و پوست

ديگر نبود طاقتي از استلام من

بغض يهود قدرت سيلي فزون كند

زهراست باخبر ز رخ نيل فام من

هر ناسزا و فحش نثارم حلال بود

هرگونه لطف و جود و نوازش حرام من

هارون بدست ظلم نگهبان كافرش

مي خواست بشكند حرم احترام من

با كام روزه زير شكنجه لبان خشك

افطار زهر بود بهشتي طعام من

امضاي نيلي غل و زنجير بر تنم

تاكيد ديگري است به حسن ختام من

با كام تشنه بر همهء شيعيان خود

همراهي حسين يگانه پيام من

مهدي كجاست تا كه بگيرد ز دشمنان

با ضرب ذوالفقار علي انتقام من

***