بازگشت
گرفتارم خدايا


من كه بي تقصير در زندان گرفتارم خدايا

از چه دشمن مي دهد اين قدر آزارم خدايا



من كه از زندان زمين گيرم نباشد

حاجتي ديگر به زنجير گرانبارم خدايا


آه از اين زندان ظلماني و زندانبان ظالم

وه كجا افتاده در غربت سرو كارم خدايا


جز فروغ گوهر اشكي كه با ياد تو ريزم

كس نيفروزد چراغي در شب تارم خدايا


عاشقان را خواب در چشمان نمي ايد از آنرو

روز و شب با ذكر تو مشغول و بيدارم خدايا


اي كه مي بخشي نجات از بين آب و گل شجر را

كن خلاص از محبس هارون تن زارم خدايا


جان زحسرت بر لب آمد ونديرين ساعات آخر

ديدن روي رضا را آرزو دارم خدايا


كو رضا آرام جانم كو رضا روح و روانم

تا از او روشن شود چشم گهر بارم خدايا


بر مؤيد مرحمت فرما طواف مرقدم را

چونكه اشعراش بود مقبول دربارم خدايا

***