بازگشت

جواب امام در مقابل گستاخي نفيع انصاري


شريف مرتضي در غرر مي نويسد: ايوب هاشمي گفت: شخصي به نام نفيع انصاري به در خانه ي هارون الرشيد آمد، در همين موقع موسي بن جعفر عليه السلام كه سوار الاغ بود رسيد. دربان احترام شايسته اي به امام كرد و با عجله براي او اجازه ورود خواست.

نفيع از عبدالعزيز بن عمر پرسيد اين پيرمرد كيست؟



[ صفحه 143]



گفت: اين بزرگترين اولاد ابي طالب و بزرگتر از اولاد محمد است موسي بن جعفر عليه السلام.

گفت: من از اين بني عباس عاجزتر نديده ام اين قدر احترام مي كنند نسبت به شخصي كه قدرت دارد آن ها را از سرير سلطنت به زير آورد، وقتي از پيش هارون خارج شود به او توهين خواهم كرد.

عبدالعزيز گفت: اين كار را نكن اين ها خانواده اي هستند كه كمتر كسي متعرض آن ها شده كه ننگي براي خود تا ابد به جاي نگذاشته باشد. حضرت موسي بن جعفر خارج شد، نفيع لجام الاغش را گرفت و گفت: تو كه هستي آهاي؟

فرمود:

يا هذا إن كنت تريد النسب أنا ابن محمد حبيب الله ابن إسماعيل ذبيح الله ابن إبراهيم خليل الله و إن كنت تريد البلد فهو الذي فرض الله علي المسلمين و عليك إن كنت منهم الحج إليه و إن كنت تريد المفاخرة فو الله ما رضوا مشركو قومي مسلمي قومك أكفاء لهم حتي قالوا يا محمد أخرج إلينا أكفاءنا من قريش و إن كنت تريد الصيت و الاسم فنحن الذين أمر الله بالصلاة علينا في الصلوات المفروضة تقول اللهم صل علي محمد و آل محمد فنحن آل محمد خل عن الحمار.



[ صفحه 144]



«اگر منظورت نژاد است: من پسر محمد حبيب الله و پسر اسماعيل ذبيح الله و پسر ابراهيم خليل الله هستم و اگر منظورت وطن من است، همان محلي است كه بر مسلمانان مي باشد و تو اگر مسلمان باشي لازم است زيارت و حج در آن محل.

اگر منظورت اينست كه بر من فخر كني: به خدا قسم بي دين هاي قوم من راضي نشدند همطراز باشند با مسلمانان قوم تو كه گفتند: يا محمد براي مبارزه با همطرازان خودمان را از قريش بفرست.

اگر منظورت آوازه و شهرت است. ما كساني هستيم كه خداوند واجب كرده بر ما صلوات بفرستند در نمازها مي گوئي: اللهم صل علي محمد و آل محمد، ما همان آل محمد هستيم الاغ را رها كن».

نفيع لجام مركب را رها كرد دستش به رعشه افتاده بود با كمال خواري به راه خود ادامه داد عبدالعزيز به او گفت: به تو نگفتم؟!! [1] .


پاورقي

[1] ر. ك: المناقب 3: 431 ؛ بحار 48: 143 ح 19.