بازگشت

ليس كمثله شي ء (چيزي چون مثل او نباشد)


عن طاهر بن حاتم قال: كتبت الي الطيب يعني أباالحسن موسي عليه السلام: ما الذي لا تجزي معرفة الخالق بدونه؟

فكتب: ليس كمثله شي ء، و لم يزل سميعا و عليما و بصيرا، و هو الفعال لما يريد.

التوحيد باب 40 ح 4

ترجمه:

طاهر بن حاتم گفت به محضر امام هفتم نوشتم كه: آن چيست كه معرفت پروردگار متعال با نبودن آن كافي نباشد؟

پس در جواب سؤال من نوشت: نيست مانند مثل او چيزي، و از أزل بوده است شنوا و دانا و بينا، و او به جاآورنده است هر چيزي را كه بخواهد.

توضيح:

به تناسب اين حديث چند روايت ديگر نيز نقل مي كنيم:



[ صفحه 58]



1- باب 40 ح 1 - عن أبي الحسن عليه السلام، سألته عن أدني المعرفة فقال: الاقرار بأنه لا اله غيره و لا شبه له و لا نظير، و أنه قديم مثبت موجود غير فقيد، و أنه ليس كمثله شي ء.

2- باب 40 ح 5 - جاء أعرابي الي النبي (ص) فقال: يا رسول الله علمني من غرائب العلم! قال: ما صنعت في رأس العلم حتي تسأل عن غرائبه؟ قال الرجل: ما رأس العلم يا رسول الله؟ قال: معرفة الله حق معرفته. قال الأعرابي: و ما معرفة الله حق معرفته؟ قال: تعرفه بلا مثل و لا شبه و لا ند و أنه واحد أحد ظاهر باطن أول آخر لا كفو له و لا نظير، فذلك حق معرفته.

3- باب 2 ح 13 - و ما زال عند أهل المعرفة به عن الأشباه و الأضداد منزها، كذب العادلون بالله اذ شبهوه أصنافهم... فلا شبه له من المخلوقين، و انما يشبه الشي ء بعديله، فأما ما لا عديل له فكيف يشبه بغير مثاله.

ترجمه:

1- سؤال كردم از حضرت رضا عليه السلام، از كمترين درجه معرفت؟ فرمود: اقرار كردن است به آنكه غير او معبودي نيست، و او شبيه و نظيري نداشته، و او قديم و ثابت، و وجودي است كه فقداني براي او نباشد، و چون مثل او چيزي نيست.

2- مرد عربي به حضور پيغمبر اكرم آمده و عرض كرد كه مرا از عجائب و غرائب علوم تعليم فرما؟ پيغمبر أكرم فرمود: در قسمت رأس علم چه عملي انجام دادي تا از غرائب آن مي پرسي؟ آن مرد عرض كرد كه رأس علم چيست؟ فرمود: معرفت



[ صفحه 59]



پروردگار متعال است به حق معرفت. أعرابي گفت: معناي حق معرفت او چيست؟

رسول اكرم فرمود: شناختن او است بي آنكه براي او شبه يا مثل يا ندي قرار داد، و علم پيدا كردن به آنكه او واحد و أحد و ظاهر و باطن و أول و آخر بوده، و كفو و نظيري او را نيست.

3- و پيوسته نزد اهل معرفت منزه از أشباه و أضداد است، و دروغ گفته است آنانكه براي خداوند متعال عديلي قرار داده و او را تشبيه كرده اند به يكي از أصناف و أمثال خودشان، در صورتي كه او را شبيه و عديلي نباشد، و هر چيزي به عديلي كه برابر او باشد تشبيه مي شود، و كسي كه عديل و برابري ندارد چگونه قابل تشبيه باشد.

توضيح:

در اين روايات شريف مطالبي را شرح مي دهيم:

اول - فرق مثل و شبيه و نظير و عديل و ند.

تماثل:عبارت از تناسب و شبيه بودن در ذاتيات است.

مشابهت: تناسب از لحاظ شكل و صورت و خصوصيات ظاهري است.

نظير: تشابه از جهت نوع أفعال و آثار باشد.

عديل: مماثلتي است از جهت أحكام نه از جهت ذاتيات.

ند: عبارت است از مماثل مخالفي كه در مقابل او قرار بگيرد.

دوم - ليس كمثله شي ء: به طوري كه معلوم شد، تماثل: از جهت تشابه در ذاتيات است، و از اين لحاظ نسبت به خداوند متعال هرگز اطلاق آن صحيح نيست: أولا -



[ صفحه 60]



خداوند متعال ذات واحد مجرد از جميع جهات و مطلق في ذاته باشد، و محال است كه در اين جهت ذاتي مماثل داشته و چيزي از موجودات مثل او باشد. ثانيا - اگر خداوند واجب مطلق بذاته، مثلي داشته باشد: قهرا آن هم ذاتا واجب مطلق و مجرد بذاته و شريك در الوهيت خواهد بود، و در اين صورت هر دو از مقام وجوب ذاتي و وجود نامحدود بودن سقوط كرده، و سزاوار عنوان الوهيت مطلق و نامتناهي بودن و مبدء كل شدن: نخواهند بود.

سوم - كمثله: معلوم شد كه نفي مثل نامعقول است، زيرا وجود مثل خود نفي وجود پروردگار را مي كند، زيرا پروردگاري كه وجود او نامحدود و نامتناهي و أزلي و أبدي و واجب مطلق في ذاته است: چگونه امكان دارد كه مثلي هم داشته باشد.

و از اين لحاظ در آيه كريمه - ليس كمثله شي ء و هو السميع البصير 42 / 11، نفي شبيه به مثل (به طور كلي آنچه مشابه به مثل باشد در ظاهر و شكل) شده است.

پس صفات ذاتي پروردگار متعال نفي مثليت كرده، و عنوان مثليت هم نفي صفات ذاتي او را مي كند.

و در اين تعبير اشاره است به مبالغه در نفي مثل و شبه، به طوري كه شبيه به مثل هم نفي شده است، تا برسد به مثل و شبيه او.

و از اين لحاظ در سه حديث ديگر نفي شبه هم شده است.

چهارم - لا تجزي بدونه: اين موضوعات (ليس كمثله... تا آخر) از كليات اصول معرفةالله است.

نفي مثليت: ملازم است با نفي صفات سلبيه، زيرا خداوند متعال اگر مثل و شبيهي داشته باشد: قهرا شريك خواهد داشت، و وجود شريك ملازم است با



[ صفحه 61]



احتياج و نيازمندي و محدود بودن.

زيرا هر كدام از صفات ذاتي پروردگار متعال: نامحدود و نامتناهي و أزلي و أبدي و مطلق و بذاته و واجب است، و چون يكي از اين صفات در ديگري كه مثل است پيدا شود: قهرا آن ديگري در وجوب وجود و نامحدود بودن، شريك خداوند خواهد بود.

و شركت ملازم مي شود با محدود بودن ذات هر دو، و با فقر و احتياج هر كدام به ديگري، و با مركب بودن هر كدام از جهت امتياز و جهت اشتراكي كه در ميان آنها موجود است.

و أما سميع و عليم و بصير و فعال لما يريد: ملازم است به نحو اجمال و كلي با صفات ثبوتيه خداوند متعال كه اصول آنها حيات و علم و قدرت و اراده است، و چون اين صفات ذاتي و بذاتها باشد: قهرا أزلي و أبدي و نامحدود خواهند بود.

و أما خصوصيت ذكر اين صفات با اين ألفاظ: براي آثار و تنبهات اخلاقي و توجه عموم طبقات و استنتاج عملي آنان باشد.

توضيح آنكه: شخص موحد در مقام توجه او به مبدء عزوجل، مقام او را تسبيح و تنزيه از صفات و خصوصيات و خواص و آثار سائر موجودات (موجودات عوالم ماده، عوالم ملكوت، عوالم جبروت و أرواح) در خارج يا در عالم تعقل كرده، و او را بالاتر و بلندتر از آنچه هست و تصور مي شود، بداند. و معناي سبحان الله: همين است.

و در مرتبه ي دوم - توجه پيدا مي كند كه: خداوند متعال به همه گفتار و رفتار و كردار او سميع و بصير و عليم است، و خود را در همه حالات تحت احاطه و علم او



[ صفحه 62]



قرار بدهد، و بداند كه او هميشه به تمام جريانات امور او عالم و دانا و بصير است.

و در مرتبه سوم - توجه كند كه خداوند متعال به همه چيز قادر بوده، و هر چه بخواهد با اراده تنهاي خود آن را انجام مي دهد.

و در نتيجه اين توجهات: حقيقت توحيد كه كمال معرفت الله است حاصل مي شود، زيرا وقتي انسان آگاه و معتقد به صفات ذاتي خداوند متعال شده، و او را از صفات سلبيه تنزيه نمود: قهرا به حقيقت توحيد خواهد رسيد.



[ صفحه 63]