بازگشت

مقدمه


امامت در انديشه اسلامي از جايگاهي بلند و مرتبتي عظيم برخوردار است. به لحاظ زماني، طرح مسئله امامت، همزاد و همزمان با طرح رسالت و گسترش اسلام محمدي است.

پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم افزون بر طرح تداوم امامت در آغازين روز تبليغ علني مكتبش، بارها از علي عليه السلام به عنوان رهبر امت بعد از خود ياد كرد و بالاخره در آخرين سال حيات سراسر اقدام و حماسه خود در سرزمين غدير در پيش ديد دهها هزار مردم فرمود: «من كنت مولاه فعليّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر مَن نصره و اخذل من خذله»؛ هر كس من مولاي اويم، علي مولاي اوست. پروردگارا دوستي كن با كسي كه علي را دوست و پيرو باشد، دشمن بدار آن را كه علي را دشمن بدارد، ياري كن هر كس ياري اش كند، و دشمنانش را خوار و ذليل گردان و.

پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آرمانهاي بلند آن بزرگوار، جامه عمل نپوشيد و مآلاً جامه خلافت را كسي به تن كرد كه خود نيز از جايگاه سرنوشت ساز و بلند علي عليه السلام آگاه بود. علي عليه السلام، زهراي اطهر عليها السلام و ياران گرانقدر آن بزرگوار و علويان بيدار دل، روشنگري و حق گستري را پيشه ساختند، اما كار به جايي نرسيد و چنين شد كه علي عليه السلام به خاطر حفظ اسلام و حراست از مكتب و جلوگيري از تشتّت امت، مدتي طولاني سكوت تنبه آفريني را پيشه ساخت و در انگيزه اين سكوت فرمود:

پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين مي انديشيدم كه ما اهل بيت پيامبر، وارث و عترت و اولياي او هستيم. از اين روي كسي در ادامه حكومت آن بزرگوار در خاندان ما با ما به نزاع برنخواهد خواست و در به چنگ آوردن حق ما كسي آزمندي نخواهد كرد. اما ناگهان گروهي در مقابل ما ايستادند و حكومت پيامبر را از ما به غصب ربودند، آنگاه از آنِ ديگران شد و در جامعه، موقعيت ما چنان شد كه هر فرودستي براي ربودن حق ما بر ما طمع مي كرد و هر ذليلي بر ما عزت مي فروخت. چشمهايي از ما بر اين وضع گريستند به خدا سوگند، اگر نبود ترس از تفرق مسلمانان، و اينكه جامعه را دوباره كفر فرا گيرد و دين تباه گردد، ما موضعي ديگر مي داشتيم.

به هر حال، گو اينكه امامت و رهبري جامعه اسلامي پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جز در پنج سال حكومت علوي، هرگز جايگاه اصليِ خود را نيافت و انسانها از حكومت راستين در تاريخ اسلام، بي بهره ماندند، اما امامان عليهم السلام هرگز روشنگري درباره موضع خود و جايگاه اصيل امامت را فرو نهشتند و سكوت در مقابل ظلمها و جبّاريّتهاي ستم بارگان را روا ندانستند و خود و يارانشان در كوي و برزنها مظلوميت آل علي (عليه السلام) را فرياد مي كردند و شاعران ستيهنده علوي، امامت فرزندان علي عليه السلام را در اشعار خود مي گستردند و ستمگري جبّاران را افشا مي كردند و بدين سان، شورانگيزترين حماسه هاي مقاومت را مي سرودند.

بررسي دقيق تاريخ تشيّع و جريانهاي گونه گون در تاريخ اسلام و تحليل استوار مواضع امامان عليهم السلام و ياران جليل القدر آن بزرگواران، نشان مي دهد كه از نخستين سالهاي پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در همه دورانهاي امامت، مطلع دعوت شيعي را اثبات امامت اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تشكيل مي داده است. اين موضوع در قيام خونين حسين بن علي عليه السلام و موضع گيري دقيق سيدالساجدين عليه السلام در روزگار نفاق و آكنده از اختناق اموي و ضمن دعاهاي تنبّه آفرين و درس آموز آن حضرت و پس از آن، حتي در جنبشهاي امام زادگاني مانند زيد بن علي نيز به روشني ديده مي شود.

دعوت امام كاظم عليه السلام نيز از اين كلّيت بيرون نبوده است. فراتر از اين، با توجه به عينيّتهاي زندگاني امام هفتم عليه السلام و موضع گيريهاي وي و نيز با توجه به موضع حاكمان عليه آن بزرگوار، مي توان گفت كه امام عليه السلام در جايگاه امامت به مسئله اي فراتر از تبيين و تبليغ امامت همت مي گماشت، بيان يكي از متفكران در اين زمينه يادكردني است:

امام هفتم، به ويژه در دوره اقتدار هاروني، باز به نوعي به حركتي از دستِ حركت عاشورا مي انديشيد، چون هارون نيز به نحوي نقطه اوج انحراف بود در دستگاه رهبري اسلامي.

تا آن زمان، نشر فقه و اخلاق و تفسير و كلام، تا حدودي عملي شده بود، قيامهاي غير مستقيم ائمه پيشين از طريق سادات نيز عملي گشته بود. اكنون مي بايست قصور بلندي را كه در سواحل دجله به نام خلافت اسلامي در فساد و بي خبري و تعدّي و خونريزي غرق است، با وسيله ديگري تكان داد و متزلزل ساخت.

شواهد اين حقيقت در زندگي امام هفتم عليه السلام بسيار است، اما موضوع اين مقالت، پرداختن به آن را بر نمي تابد.