بازگشت

پيشگويي از مرگ زندانبان


الفصول المهمة: ج 2 ص 959. بحارالانوار: ج 48 ص 64. الخرائج و الجرائح: ص 202.

روزي دو نفر از دوستان ابوحنيفه اجازه گرفتند تا نزد امام كاظم عليه السلام رفته سؤالاتي درباره ي احكام از آن حضرت بپرسند. هنگامي كه شرفياب شدند پيش از آنكه لب به سخن باز كنند زندانبان كه از سوي سندي گماشته شده بود به امام عليه السلام گفت: «نوبت نگهباني امروز من تمام شده است و در حال رفتن هستم. اگر خواسته اي داري بگو تا فردا هنگام بازگشت برايت انجام دهم». حضرت پاسخ داد: خواسته اي ندارم. هنگامي كه او رفت امام عليه السلام به آن دو نفر فرمود:



[ صفحه 61]



از اين مرد تعجب مي كنم كه از من مي خواهد كاري را به او بگويم تا هنگام بازگشت برايم انجام دهد، در حالي كه او امشب مي ميرد!

آن دو نفر با شنيدن اين كلام حضرت گفتند: «ما آمده بوديم از واجبات و مستحبات بپرسيم، اما او از غيب خبر مي دهد»!؟ آنگاه هر دو بدون پرسشي از خدمت حضرت برخاستند و بيرون آمدند، و شخصي را مأمور كردند تا فرداي آن روز مراقب حال نگهبان باشد.

مقابل خانه ي نگهبان مسجدي بود و آن مرد شب را آنجا خوابيد تا وقايع را زير نظر داشته باشد. هنگام صبح صداي شيون شنيده شد و رفت و آمد به خانه ي زندانبان زياد شد.

او برخاست و نزديك رفت و پرسيد: چه اتفاقي افتاده است؟ گفتند: «زندانبان ديشب بدون هيچ علتي به طور ناگهاني مرده است». آن مرد نزد دوستان ابوحنيفه آمد و خبر را گفت.

آن دو نزد امام عليه السلام آمدند و گفتند: ما مي دانستيم تو علم حلال و حرام را مي داني، اما از كجا مي دانستي كه مرد نگهبان امشب مي ميرد؟ حضرت فرمود:

علم مرگ زندانبان از همان علومي است كه پيامبر صلي الله عليه و آله درهايش را به روي علي بن ابي طالب عليه السلام گشود.