بازگشت

پيشگويي از شهادت تا هفت روز


الغيبة (طوسي): ص 21. بحارالانوار: ج 48 ص 230.

طاقت هارون به سر آمده بود و نمي توانست هر روزه نظاره گر باشد كه با تمام ممانعت ها باز هم كراماتي از حضرت ظاهر مي شود. او امام عليه السلام را در



[ صفحه 70]



زندان با غل و زنجير به بند كشيده بود و اجازه هيچ گونه ارتباطي را نمي داد اما هنوز در هراس بود. لذا به يحيي بن خالد برمكي گفت:

آيا نمي بيني ما در چه مشكل عجيبي قرار گرفته ايم؟ آيا درباره ي اين مرد تدبيري نداري كه ما را از غم فكر كردن درباره ي او راحت كند؟!

يحيي گفت: «اي امير، چاره ي كار را در اين مي بينم كه بر او منت گذاري و با او صله ي رحم نمايي. چرا كه كارهاي پيشين ما درباره ي او افكار مردم را نسبت به ما منفي كرده است». هارون با سخن او دستور داد:

نزد او برو و زنجير از او بگشاي و از طرف من سلام برسان و بگو: «پسر عمويت به تو مي گويد چنين قسم خورده ام كه ديگر هيچگاه با تو خلوت نكنم مگر هنگامي كه بدانم به اسائه ي ادب بر من اقرار كرده اي و از من درباره ي گذشته ات درخواست عفو كني! بدان كه در اين اقرار ننگي بر تو نيست و درخواست تو از من نقصي برايت نيست!! يحيي بن خالد مورد اطمينان من و وزير و كاردان من است. از او به اندازه اي كه از دست من برمي آيد درخواست كن و با خيال راحت برو.

يحيي خدمت حضرت آمد و پيام را رساند. امام كاظم عليه السلام در پاسخ فرمود:

من به زودي از دنيا مي روم و از عمر من هفته اي بيش نمانده است. همچنين من درباره ي تو و فرزندانت خبر مي دهم كه هارون بر عليه شما (آل برمك) قيام مي كند. پس از او برحذر باشيد.

نزد او برو و بگو موسي بن جعفر به تو مي گويد: «هنگامي كه من و تو در برابر پروردگار بر سر زانو مي نشينيم خواهي دانست كه ظالم و متجاوز بر ديگري كيست». والسلام.



[ صفحه 71]



يحيي از زندان خارج شد و نزد هارون آمد و سخن حضرت را رساند. هارون كه با شنيدن خبر شهادت حضرت طي يك هفته خوشحال شده بود گفت: «اگر پس از مدتي ادعاي نبوت نكند، چه حال خوبي خواهيم داشت»!