بازگشت

قيام يحيي بن عبدالله


دومين بازمانده ي حادثه ي جانگداز فخ يحيي بن عبدالله برادر ادريس بود. وي از چهره هاي برجسته و رجال علمي عصر خود بود و از امام صادق (ع) و پدر و برادر خود محمد و نيز ابان بن تغلب روايات زيادي نقل كرده است. وي به هنگام نقل حديث از امام صادق (ع) مي گفت: حبيب من جعفر بن محمد چنين فرموده است. [1] .

يحيي پس از شكست قيام فخ مخفي شد و شهر به شهر در پي جاي امني مي گشت تا آن كه به «ديلم» رسيد و در سال 176 در آنجا آشكار شد و كارش بالا گرفت و مردم از نقاط مختلف به وي روي آوردند.

هارون با آگاهي از قيام يحيي، «فضل بن يحيي برمكي» را با پنجاه هزار نيرو به سوي او فرستاد. [2] فضل پيش از برخورد نظامي با يحيي، با او مكاتبه كرد و درباره ي صلح سخن گفت. يحيي چون پراكندگي و تفرقه ي ياران و اختلاف آراي ايشان را ديد، پيشنهاد صلح را پذيرفت مشروط بر اين كه هارون نامه ي اماني با خط خودش براي وي بنويسد و قضات و



[ صفحه 118]



فقها و بزرگان بني هاشم آن را امضا كنند.

هارون نامه اي طبق ميل يحيي نوشت و يك نسخه ي آن را به يحيي داد. يحيي همراه فضل نزد هارون آمد. خليفه به ظاهر او را احترام كرد و دويست هزار دينار به وي كمك نمود، [3] ولي در باطن كينه ي او را به دل داشت و در پي فرصت و بهانه اي بود تا نامه ي امان را نقض كند تا آن كه سرانجام به يكي از روحاني نمايان دربار به نام «ابوالبختري» متوسل شد. اين روحاني مزدور فتوا داد: امان نامه باطل و خون يحيي حلال و قتل او جايز است، و عهدنامه را گرفت و پاره كرد.

هارون به پاس اين خوش خدمتي يك ميليون و ششصد هزار درهم به او بخشيد و او را به سمت قضاوت منصوب كرد و به استناد فتواي او يحيي را به زندان افكند و پس از مدتي او را به شهادت رسانيد. [4] .

ابوالفرج اصفهاني درباره چگونگي شهادت يحيي نقل هاي مختلفي ذكر كرده است؛ به نقل از ابراهيم بن رياح مي نويسد: در حالي كه يحيي زنده بود هارون روي او ستوني بنا كرد. [5] .



[ صفحه 119]




پاورقي

[1] مقاتل الطالبيين، ص 308 - 309.

[2] ر. ك: كامل، ابن اثير، ج 6، ص 125.

[3] ر. ك: مقاتل الطالبيين، ص 313 و بحارالانوار، ج 48، ص 183.

[4] ر. ك: بحارالانوار، ج 48، ص 182 - 188. مقاتل الطالبيين، ص 308 - 321 و تاريخ طبري، ج 8، ص 242 - 250 با اختصار.

[5] مقاتل الطالبيين، ص 320 و بحارالانوار، ج 48، ص 186.