بازگشت

شيوه ي مبارزه ي امام


در دوران امامت پيشواي هفتم (ع) به جز بيت امامت، از سوي دستگاه خلافت عباسي نيز گاهي با بعضي جناح هاي فكري مثل ملحدان و زنديقيان مبارزه مي شد. اين مبارزه در دوران خلافت مهدي و هادي عباسي ابعاد گسترده تري يافت و گروه زيادي به اتهام الحاد و زندقه گرايي به قتل رسيده يا به زندان افكنده شدند. [1] .

ليكن مبارزه موسي بن جعفر با منحرفان، هم در روش با مبارزه خلفا تفاوت داشت و هم در انگيزه و هدف. هدف اساسي خلفا از مبارزه با ملحدان صرفاً سياسي بود و در راستاي سياست هاي حكومتي آنان قرار داشت؛ از اين رو، بسياري از افراد كه از سوي حكمرانان به كفر و زندقه متهم مي شدند و در واقع زنديق نبودند؛ ولي از آنجا كه وجودشان خطري براي دستگاه خلافت به شمار مي آمد متهم به الحاد شده به قتل مي رسيدند و يا زنداني مي گشتند. خلفا اتهام زنديق بودن را وسيله اي براي اعمال فشار بر مخالفان حكومت خود به ويژه علويان، قرار داده بودند؛ از اين رو، هر كس از دستورات آنان سرپيچي مي كرد و عدالت و اسلامي بودن حكومت ايشان را زير سؤال مي برد، از سوي آنان متهم به الحاد مي شد. به عنوان نمونه:

شريك بن عبدالله قاضي از جمله كساني بود كه معتقد بود نمي شود در نماز به مهدي اقتدا كرد. مهدي او را احضار كرد و مورد عتاب قرار داد و گفت: اي زنازاده... شريك پاسخ داد: مادرم اهل روزه و نماز بود. خليفه ناچار تهمت زندقه به او زد و گفت: اي زنديق، تو را خواهم كشت! شريك خنديد و با خونسردي گفت: زنديقيان نشانه هايي دارند كه بدان شناخته مي شوند، مثل نوشيدن شراب و به كارگيري زنان رقاصه و خواننده. مهدي كه پاسخي نداشت ناگزير او را رها كرد. [2] .

روشي را كه خلفا براي مبارزه با ملحدان برگزيده بودند، زور و سرنيزه بود.

علت انتخاب اين روش اين بود كه اولاً آنها اهل منطق و استدلال نبودند و كمترين



[ صفحه 139]



اطلاعي از مباني اعتقادي اسلام نداشتند تا با استناد به آنها به نبرد ملحدان بروند؛ و ثانياً هدف آنان ارشاد و هدايت فرد متهم نبود، بلكه از ميان برداشتن او بود؛ از اين رو بهترين روش براي دستيابي به اين هدف، توسل به زور و سرنيزه و شكنجه و زندان و قتل بود.

امام كاظم (ع) كه هدف اساسي اش از رويارويي با باندها و مكاتب انحرافي هدايت افراد فريب خورده بود، با منطق و حجت قوي و دلائل روشن به «جدال احسن» با آنان مي پرداخت و عقايد و مكتبشان را مردود مي شمرد. در نتيجه، اثر اين نوع مبارزات بنيادي و روشنگري هاي فكري در جامعه و بيداري افكار توده هاي مردم به مراتب بيشتر از آثار تلاش هاي دستگاه خلافت در اين ارتباط بود، و اصولاً اين دو روش قابل مقايسه با يكديگر نيستند؛ چه آن كه يكي اثر تخريبي داشت و ديگري اثر سازندگي و روشنگري و هدايت.

موسي بن جعفر (ع) علاوه بر آن كه خود در موارد مقتضي به مبارزه با افكار انحرافي بر مي خاست و با سردمداران آنها به بحث و گفتگو مي پرداخت، شاگردان و ياران زبده ي خود را نيز بر اين امر تشويق مي كرد. در روايتي از آن حضرت نقل شده است:

«فقيه واحد ينقذ يتيما من ايتامنا المنقطعين عن مشاهدتنا بتعليم ما هو محتاج اليه اشد علي ابليس من الف عابد؛ لان العابد همه ذات نفسه فقط، و هذا همه مع ذات نفسه ذات عيال الله و امائه لينقذهم من يد ابليس و مردته، و لذلك هو افضل عندالله من الف عابد، و الف الف عابد.» [3] .

يك فقيه دانشمند كه يتيمي از ايتام ما (خاندان پيامبر «ص») را كه از ما بريده و منقطع شده است (از گمراهي) نجات دهد و آنچه را كه وي بدان نيازمند است به او بياموزد، براي شيطان سخت تر و دردناكتر از هزار عابد است. زيرا عابد تمام كوششش نجات خودش مي باشد ولي اين فقيه هدايتگر، علاوه بر خودش بندگان خدا را نيز از چنگال ابليس و پيروان او مي رهاند؛ از اين رو، چنين فردي نزد خدا برتر از هزار، بلكه يك ميليون عابد است.

امام كاظم (ع) علاوه بر اين تشويق عمومي، بعضي از ياران خود را كه در بحث و



[ صفحه 140]



مناظره چيره دست بودند، فرمان مي داد تا با گروه هاي فكري مناظره كنند. به عنوان نمونه كشي مي نويسد:

«امام كاظم (ع) محمد بن حكيم را مأمور كرد تا در مسجد رسول خدا (ص) بنشيند و با مردم مدينه (و صاحبان افكار و عقايد مختلف) گفتگو و مناظره كند.» [4] .


پاورقي

[1] براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به البداية و النهاية، ج 10، ص 153 و تاريخ الخلفاء، ص 273.

[2] ر. ك: البداية و النهاية، ج 10، ص 157.

[3] احتجاج، طبرسي، ج 2، ص 170.

[4] رجال كشي، ج 2، ص 746، رديف 844.