بازگشت

ملحدان


تفكر الحاديگري و زندقه از دوران حكومت امويان و توسط بعضي از خلفاي اموي در ميان مسلمانان مطرح شد و در عصر عباسيان ابعاد گسترده تر و داعيان بيشتري پيدا كرد. الحاد، شاخه هاي مختلفي دارد از قبيل انكار آفريدگار، اعتقاد نداشتن به يك يا چند صفت از صفات ثبوتيه يا سلبيه خداوند، ايمان نداشتن به پيامبران الهي و انكار معاد. عنوان فراگير همه ي آنها انكار ضروري دين است.

معروف ترين عناصر دعوت كننده به الحاد در عصر امام كاظم (ع) عبارت بودند از: يزدان بن باذان، بشار بن برد، صالح به عبدالقدوس، ابن مقفع، ابن ابي العوجاء، و مطيع بن اياس. اينان با القاي شبهات گمراه كننده در زمينه ي مسائل اعتقادي، اصول و مباني اعتقادات مردم را سست و متزلزل مي كردند و آنان را به انحراف مي كشاندند.

امام كاظم (ع) در برابر اين گروه بي دين به دفاع از آيين توحيد برخاست و شبهات آنان را پاسخ گفت كه به دو مورد آن اشاره مي كنيم.

1- نفي حركت براي خداوند: از جمله اعتقادات سخيف زنديقيان اثبات حركت براي خداوند بود. آنان با استناد به روايت جعلي نقل شده توسط ابوهريره معتقد بودند خداوند هر شب در ثلث باقيمانده از شب به آسمان دنيا فرود مي آيد و از بندگانش



[ صفحه 141]



مي خواهد كه او را بخوانند تا اجابت كند و از او درخواست آمرزش كنند تا آنها را بيامرزد. [1] .

لازمه ي پذيرفتن چنين روايتي اعتقاد به جسم بودن و حركت پروردگار است.

امام كاظم (ع) به مبارزه با اين تفكر پرداخت و در مقام پاسخگويي از آن فرمود:

«خداوند (هيچگاه به آسمان زمين) فرود نمي آيد، و (اصولاً) نيازي به فرود آمدن ندارد. در نگاه او دوري و نزديكي مساوي است. نه نزديكي براي او دور است و نه دوري براي او نزديك. او محتاج به چيزي نيست و همه به او نيازمندند....

اما اين گفته كه خداوند فرود مي آيد! گفته ي كساني است كه خداوند را به نقص و زيادت وصف مي كنند. هر متحركي نيازمند محركي است تا آن را به حركت درآورد يا به كمك آن به حركت درآيد. كسي كه چنين گمان هايي نسبت به خدا داشته باشد دچار هلاكت شده است. در توصيف خداوند از صفاتي كه او را به نقص و زيادت، تحريك و تحرك، انتقال و فرود آمدن، برخاستن و نشستن محدود مي كند بپرهيزيد. خداوند بالاتر و برتر از وصف هاي وصف كنندگان است.» [2] .

امام (ع) در اين بيان مستدل و منطقي [3] اعتقاد قائلين به جسمانيت و حركت خدا را نفي و عقيده درست اسلامي را بيان كرده است.

2- نفي جسمانيت از خدا: يكي از اعتقادات ملحدان، اعتقاد به جسم بودن پروردگار است. هشام بن حكم پيش از راهيابي به حق چنين اعتقادي داشت. وقتي نظريه او به استحضار امام كاظم (ع) رسيد در رد آن فرمود:



[ صفحه 142]



«كدام بهتان و سخن باطلي بزرگتر از گفتار كساني است كه آفريدگار موجودات را به جسم بودن، يا صورت داشتن، يا مخلوق و محدود بودن و اعضا و جوارح داشتن توصيف كند؟ خداوند از همه ي اين اوصاف برتر و منزه است.» [4] .


پاورقي

[1] ر. ك: سنن الدارمي، ج 1، ص 346 - 347.

[2] كافي، ج 1، ص 125.

[3] بيان امام (ع) حاوي دو دليل عقلي است. نخست اين كه قول به نزول پروردگار به عالم دنيا مستلزم قول به حركت اوست و لازمه هر متحركي خروج آن از نقص به سوي كمال يا از كاستي به سوي زياده است كه در هر دو مورد تعبير مي شود به خروج از مرحله قوه به فعل. پس چنين موجودي مركب از قوه و فعل است و هر مركبي ممكن الوجود است. پس لازمه ي چنين اعتقادي قول به ممكن الوجود بودن پروردگار است و آن محال است.

و ديگر اين كه چنين پنداري مستلزم قول به حركت است و هر متحركي نياز به محرك دارد. و از آن جا كه حركت، يك وصف عارضي و حدوثي است نيازمند دو طرف اضافه است. از يك سو محتاج به قابل (ذات متصف به حركت) و از سوي ديگر نيازمند فاعل (ذات حركت آفرين) است. و از آن جا كه فاعل مغاير با قابل است، پس هر متحركي نيازمند محركي است كه مغاير با اوست. اين سخن در مورد فاعل نيز مطرح است و در نهايت اعتقاد به چنين قولي مستلزم تسلسل باطل است. (اقتباس از حياة الامام الكاظم (ع)، ج 2، ص 146).

[4] كافي، ج 1، ص 105.