بازگشت

احتجاج امام با فضل بن ربيع


هارون الرشيد، به زيارت قبر پيامبر (ص) مشرف شد، امام عليه السلام با وي نشستي داشت و پس از پايان ديدار كه امام عليه السلام بيرون شد به محمد امين - پسر هارون الرشيد - برخورد، محمد رو به فضل بن ربيع كرد و گفت: اين شخص را سرزنش كن! فضل بن ربيع، از جا برخاست و به طرف امام رفت و گفت:

اميرالمؤمنين را چگونه ديدي، روي اين مركبي كه اگر سوار بر اين مركب مي جستي نمي رسيدي و اگر سواره بر اين مركب، تو را مي جستند، مي رسيدند [1] .

«نه من نياز به جستن ديگري دارم و نه آن كه، كسي در پي من باشد و مرا بجويد، بلكه آن مركبي است پايين تر از اسبان سركش و بالاتر از خزان ناهموار. و بهترين امور حد وسط آنها است...» [2] .

به اين ترتيب امام عليه السلام او را رها كرد و رفت، در حالي كه چهره ي فضل آثار اضطراب و عجز و درماندگي پيدا بود.


پاورقي

[1] ظاهرا مركب امام عليه السلام استر بوده است، و فضل بن ربيع، به مسخره مي گويد مركبت راهوار نيست اگر در پي سبقت باشي موفق نمي شوي و اگر ديگري در پي تو باشد به تو مي رسد. م.

[2] زهر الآداب.