بازگشت

احتجاج امام با ابويوسف


هارون الرشيد به ابويوسف [1] دستور داد، تا در حضور وي، از امام عليه السلام



[ صفحه 295]



چيزهايي بپرسد، شايد آن بزرگوار درمانده شود، و اين را وسيله اي براي پايين آوردن مقام وي قرار دهد، وقتي كه امام عليه السلام در انجمن حضور يافت، ابويوسف سؤال زير را از او كرد:

«نظر شما درباره ي سايه گرفتن محرم چيست؟

درست نيست.

پس روي زمين خيمه اي بزند و وارد خانه ي خدا شود؟

آري.

اين دو مورد با هم چه فرقي دارند؟

تو درباره ي زن حايض چه مي گويي، آيا قضاي نمازش را بجا بياورد؟

خير.

آيا قضاي روزه را انجام مي دهد؟

آري.

براي چه؟

اين طور دستور رسيده است.

در اين مورد هم، اين طور رسيده است.»

ابويوسف، خاموش شد، و نتوانست جوابي بدهد، آثار خجلت و درماندگي بر چهره اش نقش بست، هارون گفت:

مي بينم ساكت مانده اي؟

او مرا به وسيله سنگ غلبه هدف گرفت [2] (و مرا مغلوب كرد).

امام عليه السلام در حالي آن دو نفر را بجا گذاشت و بازگشت كه غم و گرفتگي بر سر آنها خيمه زده بود!.


پاورقي

[1] ابويوسف، همان يعقوب بن ابراهيم انصاري است كه در سال 113 ه به دنيا آمده، و در سال 282 ه نيز در بغداد درگذشته است وي از اصحاب حديث بوده است، سپس به رأي و قياس رو آورد، او فقه را از محمد بن عبدالرحمن بن ابي ليلي آموخت و پس از آن از ابوحنيفه، و عهده دار مسند قضا از طرف هارون الرشيد شد. طبقات الفقهاء: ص 113.

[2] المناقب: 3 / 429.