بازگشت

كلمات قصار امام


امام عليه السلام كلمات حكيمانه اي دارد كه درباره ي پاره اي از مسائل اخلاقي و اجتماعي - بيش از آنچه ما در اين جا آورده ايم - بيان فرموده است و ما بدون هيچگونه توضيح و شرحي به ذكر آنها بسنده كرديم.

امام عليه السلام فرمود:

«لا تذهب الحشمة بينك و بين أخيك، و ابق منها، فان ذهابها ذهاب الحياء.»

«مبادا حشمت و ادب مابين خود و برادر مسلمانت را از ميان ببري، بخشي از آن را حفظ كن كه از ميان رفتن ادب، باعث از بين رفتن حيا است.»

و نيز فرمود:

«عونك للضعيف من أفضل الصدقة.»



[ صفحه 313]



«كمك تو به ناتوان، از بالاترين صدقه ها است.»

و فرمود:

«يعرف شدة الجور من حكم به عليه.»

«سختي ظلم را آن كس داند كه بدان محكوم شده باشد.»

و نيز فرمود:

«تعجب الجاهل من العاقل أكثر من تعجب العاقل من الجاهل.»

«تعجب نادان از عاقل بيشتر از تعجب خردمند از نادان است.»

و فرمود:

«لا تصلح المسألة الا في ثلاث: في دم منقطع، أو غرم مثقل، أو حاجة مدقعة» «درخواست از كسي روا نيست مگر در سه حاجت: در خوني كه به گردن بيچاره اي افتاده و درباره ي وام شخص تهي دست و يا نيازمندي آدم خاكنشين و درمانده.»

و فرمود:

«المؤمن أعز من الجبل، الجبل يستفل بالمعاول، و المؤمن لا يستفل دينه بشي ء»

«مؤمن والاتر از كوه است، كوه را به وسيله كلنگ از هم بپاشند ولي از دين مؤمن، به هيچ وسيله كاسته نشود.»

و نيز فرمود:

«أداء الأمانة و الصدق يجلبان الرزق، و الخيانة و الكذب يجلبان الفقر و النفاق»

«اداي امانت و راستگويي، باعث جلب روزي و خيانت و دروغگويي، باعث فقر و تنگدستي هستند.»

عبيدالله بن اسحق مدايني از آن بزرگوار پرسيد: مردي وانمود مي كند و به خدا سوگند مي خورد كه مرا دوست مي دارد، آيا من مي توانم به خدا قسم بخورم كه او راست مي گويد؟ فرمود:

«امتحن قلبك فان تحبه و الا فلا.»

«دلت را بيازماي، پس اگر ديدي كه به دل، او را دوست مي داري قسم بخور و اگر نه، قسم نخور.»



[ صفحه 314]



فرمود:

«من تكلف ما ليس من عمله ضاع عمله، و خاب أمله.»

«هر كس كاري را كه به او مربوط نيست برعهده گيرد، عمل خود را تباه ساخته و بر آرمانش خيانت كرده است.»

و نيز فرمود:

«لا خير في العيش الا لمسمع واع او عالم ناطق.»

«در زندگي خيري نيست، مگر براي دو كس: يكي آن كه گوش دهد و فرا گيرد، و ديگري آن كه بداند و بگويد.»

و فرمود:

«ان صلاحكم من صلاح سلطانكم، و ان السلطان العادل بمنزلة الوالد الرحيم، فأحبوا له ما تحبون لانفسكم و اكرهوا ما تكرهون لانفسكم.»

«خوبي شما برخاسته از مصلحت زمامدار شما است. براستي كه زمامدار عادل به منزله ي پدر مهربان است، پس براي او دوست بداريد آنچه را كه براي خود دوست مي داريد، و بر او نپسنديد آنچه را كه بر خود نمي پسنديد.»

امام عليه السلام به محمد بن فضل فرمود:

«يا محمد كذب سمعك و بصرك عن أخيك و ان شهد عندك خمسون قسامة، و قال لك قولا: فصدقه و كذبهم و لا تذيعن شيئا يشينه.»

«يا محمد! ديده و شنيده ات را نسبت به برادر ديني، تكذيب كن هرچند كه پنجاه گروه از مردم پيش تو سوگند ياد كنند. و او سخني را به تو گويد، سخن او را باور كن و سخنان ايشان را باور مكن و مبادا از او بدگويي كني!»

فرمود:

«من دعا قبل الثناء علي الله و الصلاة علي النبي (ص) كان كمن رمي بسهم بلا وتر.»

«هر كس پيش از حمد و ثناي الهي و درود بر پيامبر (ص) دعا كند، مانند كسي است كه بدون زه كمان، تيراندازي كند.»



[ صفحه 315]



و فرمود:

«افضل العبادة بعد المعرفة انتظار الفرج.»

«بالاترين عبادتها پس از معرفت خدا، انتظار فرج است.»

و نيز فرمود:

«التودد الي الناس نصف العقل.»

«محبت به مردم، نيمي از خرد است.»

و فرمود:

«كثرة الهم تورث الهرم.»

«زيادي غم، باعث پيري است.»

و فرمود:

«العجلة هي الخرق.»

«شتابزدگي، باعث كج خلقي است.»

و فرمود:

«قلة العيال أحد اليسارين.»

«كمي عيال، نوعي توانگري است.»

و فرمود:

«من أحزن والديه فقد عقهما.»

«هر كس پدر و مادرش را غمگين سازد، ناسپاسي كرده است.»

و نيز فرمود:

«الصنيعة لا تكون صنيعة الا عند ذي دين أو حسب، و الله ينزل المعونة علي قدر المؤنة، و ينزل الصبر علي قدر المصيبة.»

«نيكي به ديگران بجا نيست، مگر به ديندار و شخص خانواده دار و اصيل، خداوند كمك را به اندازه ي مصرف نازل مي كند، و صبر را بقدر مصيبت فرو مي فرستد.»

و فرمود:

«اذا كان الجور أغلب من الحق لم يحل لأحد أن يطن بأحد خيرا حتي



[ صفحه 316]



يعرف ذلك منه.»

«هرگاه ستمكاري بيش از درستي و حق باشد، بر كسي روا نيست تا به ديگري خوش بين باشد، مگر اين كه او را به نيكي بشناسد.»

و نيز فرمود:

«المؤمن مثل كفتي الميزان كلما زيد في ايمانه زيد في بلائه.»

«مؤمن چون دو كفه ي ترازو است، هرچه به ايمانش افزوده شود، بر گرفتاري اش افزون گردد.»

امام عليه السلام در حالي كه مردم ميتي را ميان قبر مي گذاشتند حضور داشت، فرمود:

«ان شيئا هذا آخره لحقيق أن يزهد في أوله، و ان شيئا هذا أوله لحقيق أن يخاف آخره.»

«چيزي كه آخرش اين است، شايسته است از آغازش پارسايي شود و چيزي كه از آغازش آن است، سزاوار است كه از پايانش بترسند.»

و فرمود:

«اشتدت مؤنة الدين و الدنيا، أما مؤنة الدنيا فانك لا تمد يدك الا وجدت فاجرا قد سبقك اليها، و أما مؤنة الآخرة فانك لا تجد أعوانا يعينونك عليها.»

«هزينه ي دين و دنيا هر دو سختي است، اما هزينه ي دنيا را، به هرچه دست دراز كني، مي بيني كه تبهكاري در آن بر تو پيشي گرفته است، و اما هزينه ي آخرت را، يار و ياوري نداري تا تو را در آن باره كمك كنند.»

و فرمود:

«لا تبذل لاخوانك من نفسك ما ضرره عليك أعظم من منفعته لهم.»

«براي دوستانت، از خود آنقدر مايه نگذار كه زيانش براي تو بيش از سودي باشد كه به آنها مي رسد.»

فرمود:

«أخذ أبي بيدي، و قال يا بني: ان ابي محمد بن علي أخذ بيدي، و قال ان أبي علي بن الحسين أخذ بيدي و قال: يا بني: افعل الخير الي كل من طلبه



[ صفحه 317]



منك فان كان من أهله فقد أصبت موضعه، و ان لم يكن له بأهل كنت أهله. ان شتمك رجل عن يمنك ثم تحول الي يسارك و اعتذر اليك فاقبل منه.»

«پدرم دستم را گرفت و فرمود: پسرم! پدرم محمد بن علي دست مرا گرفت و گفت: پدرم علي بن الحسين دستم را گرفت و فرمود: پسرم! هر كس از تو كار خيري را درخواست كرد، تو انجام بده، اگر او شايسته بود، كار تو به جاي خود قرار گرفته است و اگر او شايسته نبود، تو شايسته ي چنان كاري بوده اي و اگر كسي از طرف راست تو را دشنام داد و بعد برگشت به طرف چپ تو و عذرخواهي كرد، از او بپذير.»

و نيز فرمود:

«ما أهان الدنيا قوم الا هنأهم الله اياها و بارك لهم فيها، و ما أعزها قوم قط الا بعضهم الله اياها.»

«هيچ گروهي هرگز دنيا را كوچك نشمردند، مگر اين كه خداوند، دنيا را برايشان گوارا ساخته و پربركت قرار داد و هرگز قومي آن را عزيز نشمردند، مگر اين كه خداوند آن را برايشان ناگوار ساخت.»

در حضور امام عليه السلام نام بعضي از ستمگران برده شد، فرمود:

«أما و الله لئن عز بالظلم في الدنيا ليذلن بالعدل في الآخرة.»

«به خدا سوگند كه هر آينه اگر وي به وسيله ي ستمگري در دنيا عزيز شود، در آخرت قطعا به وسيله عدالت ذليل و خوار مي گردد.»

فرمود:

«من أتي الي أخيه مكروها فبنفسه بدأها.»

«هر كس براي برادرش ناروايي به وجود آورد، در حقيقت، اول آن را به خود روا داشته است.»

و نيز فرمود:

«من ولده الفقر أبطره الغني.»

«آن كه زاييده ي فقر باشد، توانگري او را به طغيان وادارد.»

فرمود:

«ما استسب اثنان الا انحط الأعلي منهما الي المرتبة السفلي.»



[ صفحه 318]



«هيچ دو نفري يكديگر را دشنام نمي دهند، مگر اين كه بالاترين آنها به پايين ترين مرتبه تنزل مي كند.»

و نيز فرمود:

«المؤمن أخو المؤمن لامه و أبيه و ان لم يلده أبوه، ملعون من اتهم أخاه، ملعون من لم ينصح لأخيه، ملعون من استأسر لأخيه، ملعون من احتجب عن أخيه، ملعون من اغتاب أخاه.»

«مؤمن، برادر پدر و مادري مؤمن است، هرچند كه فرزند پدر او نيست. از رحمت خدا بدور است آن كه برادر مؤمنش را متهم كند، از رحمت خدا دور است آن كه از برادر مؤمنش مؤاخذه كند، از رحمت خدا دور است آن كه از برادر مؤمنش رو پنهان كند و از رحمت خدا دور است آن كسي كه غيبت برادر مؤمنش را بكند.»

و فرمود:

«قلة الوفاء عيب بالمروئة.»

«كم وفائي، عيبي براي جوانمردي است.»

و فرمود:

«المعروف تلو المعروف غل لا يفكه الا مكافأة او شكر.»

«نيكي پشت سر نيكي، چون غلي بر گردن انسان است كه آن را جز پاداش دادن و يا سپاس گفتن، باز نمي كند.»

و فرمود:

«لو ظهرت الآجال لأفتضحت الآمال.»

«اگر مدت عمرها معلوم باشد، آرزوها به رسوايي كشند.»

و نيز فرمود:

«قلة الشكر تزهد في اصطناع المعروف.»

«كم سپاسي، باعث كنار زدن كار نيك است.»

فرمود:

«رأس السخاء أداء الأمانة.»

«بالاترين بخشش، اداي امانت است.»



[ صفحه 319]



و نيز فرمود:

«من لم يكن له من نفسه واعظ تمكن منه عدوه - يعني به الشيطان -.»

«هر كس از خود، پند دهنده اي نداشته باشد [1] دشمنش - شيطان - به او دست يابد.»

فرمود:

«المغبون من غبن من عمره ساعة.»

«مغبون كسي است كه يك ساعت از عمر خود را فريب خورده باشد.»

و نيز فرمود:

«من كثر خلقه لم يعرف بشره.»

«آن كه زياد خوش اخلاق است، گشاده روئي اش معلوم نمي شود.»

فرمود:

«من ترك التماس المعالي لانقطاع رجائه فيها لم ينل جسيما.»

«هر كس در پي رسيدن به درجات والا با حالت نوميدي برآيد، هرگز به بزرگي و بزرگواري نخواهد رسيد.»

و فرمود:

«أولي العلم بك ما لا يصلح لك العمل الا به، و أوجب العلم عليك ما أنت مسؤول عن العمل به، و ألزم العلم ما دلك علي صلاح قلبك و أظهر لك فساده، و أحمد العلم عاقبة ما زاد في عقل العاقل، فلا تشغلن بعلم لا يضرك جهله، و لا تغفلن عن علم يزيد في جهلك تركه.»

«بهترين دانش آن است كه جز بدان وسيله عمل تو درست و اصلاح نگردد و لازم ترين علم آن است كه تو از عمل به آن مؤاخذه شوي و ضروري ترين دانش آن است كه تو را بر آرايش دلت رهنمود باشد و تباهي قلبت را بر تو آشكار سازد، و بهترين علم از نظر نتيجه، آن است كه به عقل عاقل بيفزايد، بنابراين، مبادا سرگرم علمي بشوي كه تو را نداستنش زياني نرساند و مبادا از علمي غافل بماني كه ترك آن،



[ صفحه 320]



باعث فزوني جهل تو گردد.»

فرمود:

«اياك ان تمنع في طاعة الله فتنفق مثليه في معصية الله.»

«مبادا در راه طاعت خدا چيزي را انفاق نكني، كه در راه معصيت خدا آن را انفاق كني.»

فرمود:

«من تكلم في الله هلك، و من طلب الرياسة هلك، و من دخله العجب هلك»

«هر كه درباره ي ذات خدا سخن گويد، هلاك شود و هر كه طالب رياست باشد، در هلاكت است و هر كس تكبر ورزيد، هلاك گرديد.»

مردي از آن بزرگوار درباره ي معني جواد پرسيد، در پاسخ فرمود:

«ان لكلامك وجهين. فان كنت تسأل عن المخلوقين، فان الجواد الذي يؤدي ما افترض الله عليه و البخيل من بخل بما افترض الله عليه، و ان كنت تعني الخالق فهو الجواد ان أعطي، و هو الجواد ان منع لأنه ان أعطاك أعطاك ما ليس لك و ان منعك منعك ما ليس لك.»

«سخن تو دو چهره دارد: اگر منظور تو از جواد، مخلوق و بندگان است، بدان كه جواد و مخلوق بخشنده كسي است كه هرچه از طرف خدا بر او واجب است ادا كند و بخيل كسي است كه حق واجب خدا را دريغ كند. و اگر مقصودت جواد بودن خدا است، كه اگر او بدهد جواد است و اگر ندهد باز هم جواد است، زيرا اگر ببخشد، چيزي را داده كه مال تو نيست و اگر نبخشد، چيزي را نداده كه از آن تو نيست.»

فرمود:

«ان قوما يصحبون السلطان يتخذهم المؤمنون كهوفا هم الآمنون يوم القيامة.»

«گروهي مصاحب پادشاه مي گردند، تا مؤمنان ايشان را پناهگاه خود بدانند، كه آنان روز قيامت در امانند.»

فرمود:

«فقيه واحد ينقذ يتيما من أيتامنا المنقطعين عن مشاهدتنا بتعليم ما هو



[ صفحه 321]



محتاج اليه أشد علي ابليس من ألف عابد، لان العابد همه ذات نفسه فقط، و هذا همه مع ذات نفسه ذوات عباد الله و امائه لينقذهم من يد ابليس و مردته و لذلك هو أفضل عند الله من ألف عابد و الف عابد.»

«يك دانشمند و فقيه ديني كه يتيمي از يتيمان بريده از ديدار ما را نجات بخشد به وسيله ي آموختن چيزي كه بدان نيازمند است، در برابر ابليس استوارتر از هزار عابد است، زيرا كه هدف عابد تنها نجات خويشتن است اما هدف فقيه علاوه بر نجات خويشتن، نجات همه ي بندگان خدا، از زن و مرد است، تا آنان را از دست ابليس و پيروانش نجات بخشد. و از اين رو وي از هزار، هزار عابد بالاتر است.»

عبدالله بن يحيي گويد:

«به امام موسي عليه السلام نوشتم و از اين دعا پرسيدم: [الحمد لله منتهي علمه] در جواب نوشت: نبايد بگويي: [منتهي علمه] زيرا كه علم خدا را نهايتي نيست، بلكه بايد بگويي: [منتهي رضاه].»

فرمود:

«كلما أحدث الناس من الذنوب ما لم يكونوا يعملون أحدث الله لهم من البلاء ما لم يكونوا يعدون.»

«هرچه مردم گناهان تازه اي را مرتكب شوند كه قبلا مرتكب نمي شدند، خداوند از جايي كه خبر نداشته اند با گرفتاريها و بلاهايي ايشان را روبرو كند.»

علي بن سويد سائي گويد: «از ابوالحسن اول - امام كاظم عليه السلام درباره ي آيه ي مباركه ي: [و من يتوكل علي الله فهو حسبه] [2] پرسيدم، فرمود:

«التوكل علي الله درجات: منه ان تتوكل عليه في امورك كله، فما فعل بك كنت عنه راضيا. تعلم أنه لا يألوك الا خيرا و فضلا، و تعلم أن الحكم في ذلك اليه، و تثق به فيها و في غيرها.»

«توكل بر خدا درجاتي دارد: از جمله، آن كه در تمام كارهايت بر او



[ صفحه 322]



توكل كني و هر چه او با تو كرد، راضي باشي و بداني كه او جز خير و نيكي بر تو نمي پسندد و بداني كه قدرت در دست او است، و در آن كار و ديگر كارهايت به او اطمينان كني.»

فرمود:

«ان أهل الأرض لمرحومون ما تحابوا و أدوا الأمانة و عملوا بالحق.»

«همانا مردم مورد لطف و بخشش اند، مادامي كه يكديگر را دوست بدارند و امانت را ادا كنند و مطابق حق عمل كنند.»

و فرمود:

«لا تضيع حق أخيك اتكالا علي ما بينك و بينه فانه ليس بأخ من ضيعت حقه، و لا يكونن أخوك أقوي علي قطيعتك منك علي صلته.»

«حق برادرت را - به اعتماد دلبستگي به دوستي كه بين تو و او است - تباه نمي كني، زيرا كه برادر تو نيست كسي كه حق او را تباه سازي و نبايد برادر تو از تو نيرومندتر باشد در پيوستن و نيكي تو بر او، در مقابل بريدن و بدي كردنش به تو.»

و نيز فرمود:

«ان الأنبياء و أولاد الأنبياء و أتباع الأنبياء خصوا بثلاث خصال، السقم في الأبدان، و خوف السلطان و الفقر.»

«پيامبران و فرزندان و پيروانشان به داشتن سه خصلت ممتازند: ناراحتي هاي جسمي، بيم از سلطان و تنگدستي.»

و به يكي از فرزندانش فرمود:

«لا تخرجن من حد التقصير في عبادة الله و طاعته فان الله عزوجل لا يعبد حق عبادته.»

«بايد خودت را از حد تقصير در عبادت خدا و طاعت او بيرون بداني، زيرا كه خداوند عزوجل چنان كه سزاوار است، ستايش نمي شود.»

فرمود:

«ان الله عزوجل يقول: اني لم أغن الغني لكرامة له علي و لم أفقر الفقير



[ صفحه 323]



لهوان به علي، و هو مما ابتليت الأغنياء بالفقراء، و لو لا الفقراء لم يستوجب الأغنياء الجنة.»

«خداي عزوجل مي گويد: همانا من به خاطر گرامي داشت، ثروتمند را ثروتمند نمي كنم و نه به دليل پستي و بي حرمتي فقير، او را تنگ دست مي گردانم. در حالي كه اين حالت، از چيزهايي است كه ثروتمندان را به وسيله ي فقرا مي آزمايم، و اگر فقرا نبودند ثروتمندان مستحق بهشت نمي شدند.»

فرمود:

«اذا لم تستح فاعمل ما شئت.»

«هرگاه حيا و شرم نداشتي هر كاري را كه خواستي انجام بده!»

عباس بن هلال شامي نقل كرده است كه من به ابوالحسن - موسي - عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! چقدر براي مردم شگفت آور است، كار آن كسي كه خوراك درشت مي خورد و لباس خشن مي پوشد و خاضع و خاشع است؟! امام عليه السلام در پاسخ فرمود:

«أما علمت أن يوسف نبي و ابن نبي كان يلبس أقبية الديباج مزرورة بالذهب في مجالس آل فرعون فيحكم، فلم يحتج الناس الي لباسه و انما احتاجوا الي قسطه، و انما يحتاج من الامام اذا قال: صدق، و اذا وعد انجز، و اذا حكم عدل، ان الله لم يحرم طعاما و لا شرابا من حلال، انما حرم الحرام قل أو كثر، و قد قال الله: من حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق.»

«آيا نمي داني كه حضرت يوسف پيامبر و فرزند پيامبر، قباهاي حرير با حاشيه طلايي بر تن مي كرد و در جايگاه هاي آل فرعون مي نشست و حكمراني مي كرد و مردم به لباس او نيازي نداشتند، بلكه محتاج عدل و داد او بودند. و نسبت به امام نيز آنچه نياز است، آن است كه هرگاه سخني را بگويد، راست گويد و هرگاه وعده اي دهد، وفا كند و هرگاه داوري كند، به عدالت حكم كند. همانا خداوند هيچ خوردني



[ صفحه 324]



و آشاميدني را كه از حلال فراهم شده باشد، حرام نفرموده، و تنها حرام را - چه كم و چه زياد - حرام كرده است و خداي تعالي فرموده است: [قل من حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق]» [3] .

موسي بن بكر مي گويد [4] .

«سألت أباالحسن (ع) عن الكفر و الشرك أيهما أقدم فقال لي: ما عهدي بك تخاصم. فقلت: امرني هشام بن سالم ان أسألك، فقال لي: الكفر أقدم و هو الجحود قال الله عزوجل: [الا ابليس ابي و استكبر و كان من الكافرين.].»

«از ابوالحسن عليه السلام درباره ي كفر و شرك پرسيدم كه كدام يك از آنها جلوتر است؟

فرمود: به خاطر ندارم، كه تو اهل مجادله باشي!

عرض كردم: هشام بن سالم مرا مأمور كرد تا از شما اين سؤال را بكنم.

فرمود: كفر جلوتر است و كفر عبارت از انكار است، خداي متعال مي فرمايد: [الا ابليس أبي و استكبر و كان من الكافرين]» [5] .

علي بن سويد گويد:

«سألت أباالحسن موسي (ع) عن الضعفاء - أي ضعفاء العقيدة - فكتب (ع) لي: الضعيف من لم ترفع له حجة، و لم يعرف الاختلاف فاذا عرف الاختلاف فليس بمستضعف.»

«از ابوالحسن - موسي - عليه السلام درباره ي ضعفاء، كساني كه ضعيف عقيدتي هستند - پرسيدم، در پاسخ من نوشت: ضعيف كسي است كه دليلي بر او نرسيده و مورد اختلاف را نشناسد، پس هرگاه



[ صفحه 325]



مورد اختلاف را بداند، او مستضعف نيست.»

علي بن سويد گويد:

«سألت أباالحسن عن العجب الذي يفسد العمل فقال (ع): العجب درجات منها أن يزين للعبد سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه و يحسب أنه يحسن صنعا، و منها أن يؤمن العبد بربه فيمن علي الله عزوجل، و لله عليه فيه المن.»

«از ابوالحسن عليه السلام درباره ي خودخواهي كه باعث تباهي عمل مي شود، پرسيدم، فرمود: «خودبيني درجاتي دارد: از جمله آن كه، عمل بد انسان، برايش، نيك جلوه كند و آن را خوب ببيند و باعث خودخواهي او گردد و تصور كند كه كار نيكي انجام مي دهد و از جمله آن كه، بنده اي به پروردگارش ايمان دارد و بر خداوند عزوجل منت مي گذارد، در حالي كه خداوند را به خاطر ايمان به او، بر وي منت است.»

امام عليه السلام فرمود:

«من طلب هذا الرزق من حله ليعود به علي نفسه و عياله كان كالمجاهد في سبيل الله فان غلب عليه فليستدن علي الله و علي رسوله ما يقوت به عياله فان مات و لم يقضه كان علي الامام قضاؤه فان لم يقضه كان عليه وزره ان الله عزوجل يقول: انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين، الي قوله تعالي: و الغارمين، و هذا فقير مسكين مغرم.»

«هر كس، روزي را از راه حلال بطلبد، تا بدان وسيله مشكل زندگي خود و خانواده اش را رفع كند، همچون كسي خواهد بود كه در راه خدا جهاد كند و اگر ناتوان و مغلوب شد، پس بايد به مقدار خوراك لازم خانواده، به حساب خدا و پيامبر، وام بگيرد و اگر از دنيا رفت و نتوانست ادا كند، بر عهده ي امام است كه آن را ادا كند، اگر نه گناه آن به گردن امام است. خداوند عزوجل مي فرمايد: [انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين... و الغارمين] [6] و اين هم تنگدست و هم



[ صفحه 326]



درمانده و هم قرض دار است.»

فرمود:

«قال رسول الله (ص): من أفتي الناس بغير علم لعنته ملائكة السماوات و الأرض.»

«رسول خدا (ص) فرموده است: هر كس بدون علم و آگاهي فتوا دهد فرشتگان آسمانها و زمين او را لعنت كنند.»

فرمود:

«أحسن من الصدق قائله، و خير من الخير فاعله.»

«بهتر از راستگويي، گوينده ي آن، و بهتر از نيكي، انجام دهنده ي آن است.»

علي بن جعفر مي گويد:

«سألت أخي موسي بن جعفر فقلت له:

أصلحك الله، أيكون المؤمن بخيلا؟

نعم.

أيكون خائنا؟

لا - و لا يكون كاذبا، ثم قال (ع): ان أبي حدثني عن آبائه عن رسول الله (ص) أنه قال: كل خلة يطوي المؤمن عليها ليس الكذب و الخيانة.»

«از برادرم - موسي بن جعفر عليهماالسلام - پرسيدم و گفتم: خداوند حال شما را نيكو گرداند! آيا مؤمن ممكن است بخيل باشد؟

آري.

آيا ممكن است خيانتكار باشد؟

نه خيانتكار مي شود و نه دروغگو، آنگاه فرمود: پدرم از پدرانش نقل كرد كه رسول خدا (ص) فرمود: هر خصلتي را مؤمن ممكن است بر خود بگيرد، جز دروغ و خيانت.»

و نيز فرمود:

«سأل رجل رسول الله (ص) ما حق الوالد علي ولده؟

فقال (ص) لا يسميه باسمه، و لا يمشي بين يديه، و لا يجلس قبله، و لا



[ صفحه 327]



يستسب له.»

«مردي از رسول خدا (ص) پرسيد: حق پدر بر فرزند چيست؟ پيامبر (ص) فرمود: پدر را به نام، نام نبرد و جلوتر از او راه نرود و قبل از او در مجلس ننشيند و كاري نكند كه مردم به خاطر آن، پدرش را دشنام دهند.»

و فرمود:

«قال رسول الله (ص): من اصبح و هو لا يهم بظلم احد غفر الله ما اجترم»

«رسول خدا (ص) فرموده است: هر كس صبح كند در حالي كه به فكر ستم كردن بر كسي نباشد، خداوند گناهان او را بيامرزد.»

و فرمود:

«جاء رجل الي رسول الله (ص) فقال له يا رسول الله ما حق ابني هذا؟

فقال (ص): ان تحسن اسمه و أدبه.»

«مردي خدمت رسول خدا (ص) شرفياب شد و عرض كرد: يا رسول الله حق اين فرزندم بر من چيست؟

رسول خدا (ص) فرمود: آن است كه، اسم و ادب او را نيكو گرداني!»

فرمود:

نعم المال النخل الراسخات في الوحل المطعمات في المحل.»

«بهترين ثروت، درختان خرماي ريشه داري است كه در گل نرم ريشه دوانده و محصولش در همان جا مورد استفاده قرار گيرد.»

از سخنان جامع و كلمات قصار امام موسي بن جعفر عليهماالسلام به همين مقدار بسنده مي كنيم، در صورتي كه آثار ديگري امام عليه السلام در رد بي دينان و ديگران دارد كه در آينده - به هنگام بيان مشكلات دوران زندگي آن بزرگوار - آنها را نقل خواهيم كرد.

در ذيل پاره اي از مصادري كه اين سخنان ارزشمند را از آنها برگرفته ايم نام مي بريم كه عبارتند از:

1 - وسائل الشيعه: تأليف محمد بن حسن حر عاملي.



[ صفحه 328]



2 - من لا يحضره الفقيه: تأليف شيخ صدوق، محمد بن علي قمي.

3 - محاسن: تأليف ابوجعفر، محمد بن محمد برقي.

4 - اصول كافي: از ابوجعفر، محمد بن يعقوب كليني رازي.

5 - عيون اخبار الرضا: تأليف شيخ صدوق، محمد بن علي قمي.

6 - اعيان الشيعه: تأليف سيد محسن امين، عاملي.

7 - ميزان الاعتدال: تأليف محمد بن احمد ذهبي.

8 - الاتحاف في حب الاشراف: تأليف شبراوي.

9 - نورالابصار: تأليف شبلنجي.

10 - احتجاج: تأليف طبرسي.

11 - قرب الاسناد: از عبدالله بن جعفر حميري.

12 - وافي: تأليف ملا محسن فيض كاشاني.

13 - تاريخ يعقوبي: تأليف احمد بن ابي يعقوب، معروف به ابن واضح.

14 - مجموعه ي ورام: از ورام بن ابي فراس [7] .

15 - تحف العقول: تأليف حسن بن علي.

16 - نزهة الناظر في تنبيه الخاطر: تأليف حسين بن محمد حلواني.



[ صفحه 331]




پاورقي

[1] يعني: هوشيار و عاقل نباشد. م.

[2] سوره ي طلاق: آيه 3، يعني: هر كه بر خدا توكل كند، خداوند او را بس است.

[3] سوره ي اعراف: آيه 32، يعني: بگو! كه حرام كرد زينت خداي را كه بيرون آورد براي بندگانش و روزي هاي پاكيزه را؟.

[4] در تحف العقول، به جاي موسي بن بكر، ابواحمد خراساني، و به جاي هشام بن سالم، هشام بن حكم، آمده است، و ديگر عبارات نيز، اندكي متفاوت است. م.

[5] سوره ي بقره: آيه 34، يعني:... جز ابليس كه خودداري كرد و گردنكشي نمود و از جمله ي كافران گرديد.

[6] سوره ي توبه: آيه 60، يعني: البته صدقه از آن فقرا، درماندگان و كاركنان جمع آوري و... وامداران است.

[7] اين كتاب، اخيرا توسط اين جانب ترجمه شده و بنياد محترم پژوهشهاي آستان قدس رضوي، مبادرت به چاپ آن نموده است. م.