بازگشت

تعصب بين يمنيها و نزاريها


از مهمترين عواملي كه منجر به از هم پاشيدن حكومت اموي گرديد، درگيري و نزاع ميان يمنيها و نزاريها بود كه دشمني مابين آنها بالا گرفت، آن چيزي كه باعث سستي دولت اموي شد، توضيح آن كه يمنيها ضميمه ي دولت عباسيان بودند و اين درگيري را علويان بوجود آوردند، زيرا كه كميت، شاعر بزرگ اسلام، وقتي كه هاشميات خود را سرود و در آن اشعار، اهل بيت عليهم السلام را مدح گفته بود، آهنگ عبدالله بن حسن كرد و عبدالله از او خواست تا شعري بگويد كه بدان وسيله غيرت مردم عرب را برانگيزاند، شايد باعث شورشي گردد و وسيله اي براي نابودي دولت امويان شود، كميت اين پيشنهاد را پذيرفت و شروع به سرودن چند قطعه شعر حماسي بلند كرد كه در آن اشعار، فضايل قوم خود، يمنيها [1] را بازگو كرده و آنان را از قحطانيان برتر مي شمارد، از جمله ي آن اشعار، ابيات زير است:



[ صفحه 363]





لنا قمر السماء و كل نجم

تشير اليه ايدي المهتدينا



وجدت الله اذ سمي نزارا

و اسكنهم بمكة قاطنينا



لنا جعل المكارم خالصات

و للناس القفا و لنا الجبينا [2] .

و اين شعر وي آنقدر در دلها اثر مهمي بجا گذاشت كه غيرت و تعصب بين دو قبيله را برانگيخت و دشمني بين آنها گسترش يافت.

شاعر ديگر اهل بيت عليهم السلام، دعبل خزاعي به كمك قحطانيان شتافت - به احتمال قوي بين اين دو شاعر سازشي در اين مورد بوده، چون هر دو از شعراي اهل بيتند و هر دوي آنان در حد اعلاي محبت و دوستي نسبت به اهل بيت عليهم السلام بودند - و جمله اشعاري كه دعبل در رد بر كميت سرود، ابيات زير است:



أفيقي من ملامك يا ظعينا

كفاك اللوم مر الأربعينا



الم تحزنك احداث الليالي

يشيبن الذوائب و القرونا



احيي الغرمن سروات قومي

لقد حييت عنا يا مدينا



فان يك آل اسرائيل منكم

و كنتم بالأعاجم فاخرينا [3] .

تا آن جا كه مي گويد:



و ما طلب الكميت طلاب وتر

و لكنا لنصرتنا هجينا



لقد علمت نزاران قومي

الي نصر النبوة فاخرينا [4] [5] .



[ صفحه 364]



به اين ترتيب هر قبيله اي بر قبيله ديگر افتخار مي كردند و مناقب و مكارم خود را دست آويز قرار داده بودند، تا اين كه دشمني وسعت يافت و همه ي روستائيان و باديه نشينان را نيز فرا گرفت و دل ها از اين رو نسبت به هم بد شد.

رشته ي وحدت مابين اين دو قبيله اي كه از بزرگترين قبايل ساكنان جزيرة العرب در جمعيت و نفوذ بشمار مي آمدند، گسسته شد و نتيجه آن شد كه مروان بن محمد جعدي آخرين خلفاي اموي نسبت به نزاري ها - به دليل انحراف يماني ها از وي و پيوستنشان به دعوت عباسيان - تعصبي به خرج داد و بدين وسيله كيان دولت اموي در حد بالايي به سستي گراييد. [6] .


پاورقي

[1] بايد به جاي يمنيها، نزاريها باشد، كه در متن به غلط به جاي (نزاريين)، (يمانيين) آمده، غلط چاپي است. م.

[2] يعني: ماه آسمان و تمام ستارگان از ما هستند، كه مشاراليه دست هدايت يافتگانند

از زماني كه خداوند قبيله ما را نزار ناميد، خدا را يافتيم و خداوند آنان را مقيم مكه و كبوتران حرم ساخت،

تمامي صفات نيك را براي ما خالص قرار داد و براي مردم پشت گردن، و براي ما پيشاني است

(مصرع آخر كنايه از اين كه ما از ديگران در داشتن مكارم اخلاق و صفات نيك مقدميم.).

[3] يعني: اي سرزنش كننده، دست از نكوهش خود بردار، كه سرزنش چهل ساله ات تو را بس است.

آيا تبه كاري هاي شبها تو را غمنده نكرد، كه موها و رستنگاه موي سرت را سفيد كرده است.

من بزرگان قبيله ي خويش درود مي فرستم! اي مدينه! از ما به تو درود باد!

و اگر قوم اسرائيل از شما هستند، پس شما وسيله ي عجم ها بر ما فخرفروشي مي كنيد!.

[4] يعني: كميت از ما نمي خواهد انتقام بگيرد، بلكه به خاطر ياري قبيله ي خود، ما را هجو مي كند

قبيله نزار به خوبي مي داند كه قبيله ي من، به ياري كردن پيامبر (ص) افتخار دارند.

[5] در الغدير آمده است كه دعبل پس از سرودن اين قصيده پيامبر (ص) را در خواب ديد كه او را از بدگويي كميت، نهي فرمود. م.

[6] مروج الذهب: 3 / 163 - 159.