بازگشت

سؤال ابوحنيفه و جواب حضرت موسي بن جعفر


شيخ طبرسي و علامه مجلسي و ديلمي هر يك به اسناد خود از عبدالله بن مسلم روايت نموده اند كه در محضر حضرت امام صادق عليه السلام براي پرسش مسائلي حاضر شده بوديم اما چون حضرت خواب بودند به انتظار نشستيم تا بيدار شوند.

در اين حالي كودكي خردسال كه در حدود پنج شش سال داشت با رخساري بسيار زيبا بيرون آمد در اين موقع ابوحنيفه وارد گرديد و خطاب به آن آقازاده گفت:

ما تقول في افعال العباد ممن هي، در افعال بندگان چه مي گوئي آيا اين افعال از كيست و فاعل خدا است يا بنده اش، موسي بن جعفر با كمال وقار نشست و مبادرت به پاسخ ابوحنيفه فرمود.

رو كرد به ابوحنيفه و گفت يا نعمان قد سئلت فاسمع و اذا سمعت فقه و اذا عيت فاعمل، اي نعمان سؤال نمودي بنشين و جواب آن بشنو و چون شنيدي بفهم و در گوش هوش گير و بر طبق آن عمل كن.



[ صفحه 132]



اعلم ان افعال العباد لا تعدوا ثلث اما من الله علي انفراده او منه و من العبد شركة او من العبد بانفراده فان كانت من الله علي انفراده فماله سبحانه يعذب علي ما لم يفعله مع عد له و رحمته و حكمته و ان كانت من الله و العبد شركة فما بال الشريك القوي يعذب شريكه علي ما قد شركه فيه و اعانه عليه قال استحال الوجهان بالضمان فقال له فلم يبق الا ان يكون من العبد علي انفراده.

بدان اي نعمان اين افعال از سه شق خارج نيست يا از جانب خداوند است به طور انفراد و يا از جانب خداوند است با بنده اش بنحو اشتراك يا از جانب بنده است منفردا.

اما شق اول كه از جانب خداوند به تنهائي باشد پس خدا خود آن فعل را انجام داده است بنده اش را چرا عذاب نمايد با اينكه خدا عادل و رحيم و حكيم است، و اگر آن فعل از جانب خداوند و بنده اش مشتركا انجام شده است از عدالت دور است كه شريك قوي شريك ضعيف را در كاري كه خود شريك بوده عذاب نمايد پس اين دو شق برخلاف عقل و عدالت است باقي مي ماند شق سوم كه فعل به تنهائي از جانب عبد باشد.

در اين صورت كه خداوند عبد خود را در افعال مختار قرار داده و او مي تواند بحسن اختيار فعل نيك انجام دهد و مي تواند بسوء اختيار مرتكب كار بد شود البته در صورت اول مستحق ثواب و در صورت دوم مستحق عذاب خواهد بود.

عبدالله مسلم كه راوي اين حديث است مي گويد چنان اين پاسخ كافي و مستدل و مبرهن ابوحنيفه را قانع و ساكت نمود كه گوئي سنگ بر دهانش نهاده اند و ديگر دم نزد بدو گفتم من مكرر به تو تذكر دادم با اولاد رسول احتجاج مكن.



نكته ها چون تيغ فولادي است تيز

چون نداري تو سپر واپس گريز





[ صفحه 133]



آري اولاد رسول الله صلوات الله عليهم همه داراي علم لدني و موهبتي الهي هستند و براي ايشان كوچك و بزرگ و صغير و كبير در داشتن علم و حكمت يكسان است.



بر ما پير خرد طفل دبيرستان است

فلسفي مقتبسي از دل دانشور ما



حضرت امام موسي بن جعفر عليه صلوات الله العلي الاكبر در عصر امامت خود بسط علم داد چه آن حضرت در عصر درخشان خود تا توانست نورفشاني علمي نمود، آن حضرت از بيان معارف الهيه و خداشناسي و درس توحيد و اقسام توحيد فروگذار نكرد و با منطق استدلال عقلي و برهان، يگانگي و يكتائي خداوند منان را بر كرسي اثبات نهاد و همين طور در علم معادشناسي و درس معاد از مرگ و بيان حقيقت آن و سؤال ملكين و بيان قبر و اثبات عالم برزخ و نشئه بعدالموت و بيان قيامت و آخرت و مواقف و منازل و مواطن اخروي و يوم الحشر چيزي فروگذار نفرمود بلكه همه را با منطق استدلالي و برهاني بر كرسي اثبات نهاد تا براي احدي شك و شبهه در يوم المعاد نماند و نيز در بيان تطاير كتب و ميزان شناسي و صراط شناسي و بهشت و دوزخ با همه مراتب و درجات آن و بيان خلود در بهشت و جهنم و آنچه از لوازم ايمان و اعتقاد است فروگذار نفرمود، مضافا به اينكه در بيان فقه اعم از فقه الله اكبر و اصغر و بيان احكام تشريعيه و حكمت و اسرار آن هيچ چيز فروگذار نكرد بلكه همه را تشريح فرمود و نيز آثاري از آن حضرت در كتب احاديث و اخبار وارد است كه معلوم مي شود آن بزرگوار در تمام علوم و فنون مختلفه و متنوعه آثار گرانبهائي از خود باقي گذارده است از قبيل علوم رياضي و طبيعي و علم هيئت و نجوم و علم جمادشناسي و نبات شناسي و حيوان شناسي و علم النفس انساني كه مفتاح و كليد تمام حقايق و علوم ماوراء الطبيعه است سخن گفته است.



[ صفحه 134]



و به عقيده نگارنده مكتب و دانشگاه حضرت امام موسي كاظم عليه السلام هر چند دنباله ي مكتب امام صادق كاشف حقايق است ولي بسط علوم آن حضرت اگر از پدرش بيشتر نباشد كمتر نيست و به همين جهت (والعلوم الكاظميه) شهرت جهاني دارد تمام ارباب علوم و فنون هر چه مأخوذ داشته اند از بركات افاضات و اشراقات علمي اين امامين است.



از رهگذر خاك سر كوي شما بود

هر نافه كه در دست نسيم سحر افتاد



حضرت امام موسي كاظم عليه السلام چندين هزار شاگرد تربيت كرد و سطح معارف و فرهنگ اسلامي در عصر مشعشع آن امام همام به عاليترين درجه ارتقاء رسيد و علوم آن حضرت اكثر بلاد را فرا گرفت به طوري كه محبوبيت در نزد تمام دانشمندان جهان پيدا نمود و بيم دشمن غدار سياستمدار از همين نفوذ علمي و ابراز علاقه مردم به آن بزرگوار بود كه روز به روز اين نفوذ بيشتر مي گرديد و دشمن به همين جهت پيوسته آن حضرت را زنداني و از ديد مردم مخفي و پنهان نگه مي داشت و زندان هاي او را تحت نظر داشت و بالاخره به اين هم قناعت نكرد تا او را مسموم نمود.

دارد كه در حدود مدت ده سال اوقاتي كه آن حضرت در زندان بود بعد از طلوع شمس به سجده مي رفت و تا زوال شمس در سجده بود هارون عليه اللعنه در موقعي كه آن حضرت در زندان ربيع بود يك روز آمد از بالاي سقف زندان كه روزنه اي بود نظر كرد به صحن زندان كسي را در زندان نديد فقط يك جامه اي ديد روي زمين افتاده است از ربيع متصدي زندان توضيح خواست مگر اين آقا زنداني نيست ربيع گفت بلكه زنداني است هارون گفت من كه هر چه از روزنه سقف زندان به دقت نظر كردم كسي را در آنجا نديدم مگر يك جامه اي كه روي خاك افتاده بود ربيع گفت امير آن جامه نيست بلكه شخص موسي بن جعفر است روزها بعد از طلوع آفتاب به سجده مي رود تا زوال شمس در حال سجده



[ صفحه 135]



است آن قدر بدنش ضعيف و لاغر است كه وقتي در حال سجود است مانند جامه ي به خاك افتاده است هارون گفت آري او از عباد بني هاشم است ربيع گفت با اين معرفت و شناخت كه در حق او داري پس چرا چنين با او معامله مي نمائي گفت هيهات سياست من مقتضي است كه هميشه او را زنداني نمايم.

الحق استاد حكيم الهي قمشه اي در اين مقام چه اشعار سوزناكي سروده است:



چه آئين چرخ كج رفتار دارد

كه با نيكان سر پيكار دارد



چه دين دارد مگر چرخ بد انديش

كه خوبان جهان را خوار دارد



چرا دائم سپهر سفله پرور

سبك رفتار ناهنجار دارد



چرا صد درد و غم بر قلب خاصان

مدام اين گنبد دوار دارد



چرا بر هر دلي صد رنج خواهد

چرا با هر گلي صد خار دارد



مگر دارد چه كيش اين چرخ بد مست

كه كين با مردم هشيار دارد



به يكرنگان عالم از دورنگي

رخي خندان ولي مكار دارد



گهي از كين به پاي چوبه دار

مسيح و ميثم تمار دارد



گهي آزاد مرغان صفا را

اسير محبس اشرار دارد





[ صفحه 136]





به حبس سندي بن شاهك مست

مه خوبان شه اخيار دارد



به زندان شاه دين موسي بن جعفر

فغانها در شبان تار دارد



فغانها روز و شب در زير زنجير

ز جور فرقه ي اشرار دارد



چرا هارون بدان شاه فلك جاه

جفا و كينه ي بسيار دارد



شهنشاهي كه در چرخ حقيقت

به از خورشيد و مه رخسار دارد



ملك بر عصمتش تقديس گويد

فلك بر رفعتش اقرار دارد



چرا جسمش ز كين محبوس خواهد

دل پاكش ز غم خونبار دارد



درون تيره زندان هاي بغداد

دعا و ناله هاي زار دارد



مناجات از دل غمديده با دوست

شبان تار تا اسحار دارد



بيا رب يا رب از شب تا سحرگاه

زبان گويا به ذكر يار دارد



همان شاهي كه از اشراق سبحان

فزون از مهر و مه انوار دارد



هزاران موسي عمران بتعظيم

سر خدمت بر آن دربار دارد





[ صفحه 137]





بزهد از عيسي مريم فراتر

مقامي در دل هشيار دارد



به حلم آن كاظمين الغيظ يكتا

نشان احمد مختار دارد



به علم آن پيشواي اهل ايمان

مقام حيدر كرار دارد



يكي زنداني است آن خسرو دين

كه از شاهي عالم عار دارد



تنش زنداني است اما دل پاك

بخلوت انس با دلدار دارد



چه غم دارد دلي كز عالم عشق

نصيبي از شهود يار دارد



و ديگري گفته است :



يوسف آل نبي در چاه شد

قعر زندان جلوه گاه ماه شد



با تني آزرده و صبري عجيب

سال ها در آن سيه چاه مهيب



گرچه زندان چون شب ديجور بود

در حقيقت عالمي از نور بود



تا كه موسي شد در آن زندان مقيم

گشت زندان طور سيناي كليم



روز و شب در سجده و تكبير بود

پاي او در حلقه ي زنجير بود





[ صفحه 138]





بارها مي گفت اي پروردگار

اي انيس بي كسان در شام تار



گرچه جسمم آب مي گردد چو موم

بوده اين خلوت گه عشق آرزوم



تا كنم آن را عبادتگاه خويش

در خفا سوزم به اشك و آه خويش



شكرت اي پروردگار مهربان

داديم سوز نهان اشك روان



اين مناجات در كتب اخبار از آن بزرگوار نقل گرديده است: اللهم انك تعلم اني كنت اسئلك ان تفرغني لعبادتك اللهم و قد فعلت فلك الحمد، پروردگارا مدت ها بود از تو درخواست گوشه ي فارغي را مي كردم كه در آنجا به عبادت تو پردازم و اينك اين همان گوشه ي فراغت است كه عنايت فرمودي تو را سپاسگزار و متشكرم.



[ صفحه 139]