بازگشت

هارون فقط يك بار امام كاظم را از زندان آزاد كرد


آنچه از محتواي تاريخ برمي آيد اين است كه هارون موسي بن جعفر را بارها زنداني كرده و تنها در يكي از آنها امام را آزاد كرد و در دستگيري دوم، امام آزاد نشد. داوود الهامي به نقل از كافي (ج اول، ص 476) اين دستگيري را به سال 179 دانسته است:

علي بن ابراهيم از پدرش نقل مي كند: از يكي از ياران شنيدم: رشيد امام را زنداني كرد و حضرت مي ترسيد او را بكشد. چون شب درآمد وضو تازه كرد و چهار ركعت نماز خواند و اين دعا را خواند: يا سيدي نجني من حبس هارون الرشيد و خلصني من يده يا مخلص الشجر من بين رمل و طين و ماء و يا مخلص اللبن من بين فرت و دم و يا مخلص الولد من بين مشيمة و رحم و يا مخلص النار من بين الحديد و الحجر و يا مخلص الروح من بين الاحشاء و الامعاء خلصني من يدي هارون. گويد: چون امام اين دعا را



[ صفحه 253]



خواند، مرد سياه چهره اي به خواب هارون آمد. شمشيري برهنه در دست داشت و بالاي سر او ايستاد او را تهديد كرد و گفت: موسي بن جعفر را رها كن و گرنه با اين شمشير گردنت را مي زنم. هارون ترسيد. دربان خود را به زندان فرستاد و گفت: برو موسي بن جعفر را رها كن. فرستاده ي هارون آمد و گفت: موسي بن جعفر كيست كه خليفه او را مي خواهد. زندانبان دستور خليفه را به امام ابلاغ نمود. امام برخاست، در حالي كه مي گفت: جز براي شر در دل شب مرا براي چه مي خواهد؟ سپس با حالت نگراني زندان را ترك كرد. وقتي پيش هارون رسيد سلام كرد. هارون جواب داد و گفت: تو را به خدا در اين شب دعا كردي؟ فرمود: آري. پرسيد: چه گفتي؟ فرمود: وضو ساختم. چهار ركعت نماز خواندم و رو به سوي خدا نمودم. گفتم: اي سيد من! مرا از دست هارون و شر او خلاص كن.

هارون گفت: خداوند دعاي شما را اجابت نمود. سپس سه خلعت به حضرتش داد. اسب خود را مركب او قرار داد و اكرامش نمود و نديم خود گردانيد. پس گفت: اين كلمات را به من تعليم كن. آن گاه او را به حاجب سپرد تا حضرت را به خانه برساند. امام بعد از اين مورد محبت و تكريم هارون قرار گرفت و هر پنج شنبه نزد او مي آمد. [1] در مدتي كه در بغداد بود امام منزل



[ صفحه 254]



مناسبي نداشت. در خرابه هاي بغداد از بوريا آلونكي درست كرده بود و آنجا زندگي مي كرد. [2] .


پاورقي

[1] بشر حافي در چه زماني توسط امام توبه كرد؟

از اين عبارت برمي آيد كه امام پس از آزاد شدن از زندان مدتي در بغداد تحت نظر بوده و هر پنج شنبه به منزل هارون مي رفته. شايد در همين زمان بشر حافي از سخنان حضرت منقلب شده و از گناهان برگشته. زيرا در زمان خلافت مهدي كه از 158 تا 169 بوده، بشر حافي كودك و نوجوان بوده. او در سال 226 در 75 سالگي در بغداد فوت كرده و بنابراين تولد او در سال 151 مي شود، به طوري كه در آخر خلافت مهدي 19 سال داشته و موسي بن جعفر در زمان مهدي در بغداد درنگي نكرده. در مدت كمي از زندان آزاد گرديده و روانه ي مدينه شده است كه روايت ابوخالد رماني قبلي شاهد آن است و در زمان خلافت هادي هم حضرت ظاهراً به بغداد نيامده. يك باري كه هادي قصد قتل حضرت را كرده بود با وساطت ابويوسف قاضي - چنانكه گذشت - دفع شد. پس ملاقات بشر حافي در زمان خلافت هارون بوده. شرح اين ملاقات اين است:

علامه حلي در منهاج الكرامه نقل كرده: بشر حافي به دست موسي بن جعفر توبه كرده بدين شرح كه روزي حضرت از جلو در خانه ي بشر در بغداد عبور مي كرد. صداي ساز نوازي و رقص شنيد كه از آن خانه مي آيد. در آن حال كنيزي از آن خانه بيرون آمد و در دست او خاكروبه بود. وقتي خاكروبه را ريخت خواست برگردد. حضرت به او فرمود: اي كنيز! صاحب اين خانه آزاد است يا بنده. كنيز گفت: آزاد است. امام فرمود: راست گفتي آزاد است كه اگر بنده بود از مولاي خود مي ترسيد. چون كنيز برگشت، بشر حافي سر سفره ي شراب بود. پرسيد چرا دير برگشتي؟ جريان را براي بشر نقل كرد بشر منقلب شد. با پاي برهنه بيرون دويد. به خدمت امام رسيد. از آن حضرت عذر خواست و گريه كرد و اظهار شرمندگي نمود. از گذشته هاي خود بازگشت و توبه كرد.

علت اينكه به او حافي يعني پابرهنه مي گفتند اين است كه تا آخر عمر پابرهنه بود و علتش را مرحوم محدث قمي در منتهي الآمال همان پابرهنه دويدن در اولين برخورد با موسي بن جعفر مي نويسد. در علت توبه ي او صاحب ريحانة الادب، چيز ديگري هم نوشته كه: در كاغذ پاره اي بسم الله نوشته بود كه او از كوچه برداشت و آن را شست و پاك كرد. در خواب ديد يا صداي آسماني شنيد كه نام مرا پاك كردي و من نام تو را در دنيا و آخرت پاك مي كنم. (ريحانة الادب، ج 1، ص 306)

شايد اين توجيهات از متصوفه باشد كه براي همديگر كراماتي جعل مي كنند. صدها نفر هر روز بسم الله را از زير پاي مردم برمي دارند. براي هيچ كدام خطاب آسماني نيامده. متصوفه او را از ياران امام كاظم مي دانند تا به اين وسيله امام كاظم را سر سلسله ي خود قرار دهند. شقيق بلخي متوفاي 194 را هم از مريدان امام دانسته اند و همچنين امام كاظم را استاد حاتم اصم متوفاي 237 قرار داده اند و مي گويند شقيق به اتهام رافضي بودن در ماوراءالنهر كشته شد. (طرائق الحقايق، ج 2، ص 83) ولكن با همه ي اين مقدمات علماي رجال شيعه در كتابهاي خود نامي از آنها نياورده اند و آنها را جزو روات حديث و از طبقه ي راويان امامي نمي شناسند. تنها در ميان اهل سنت شهرت دارند. (مؤلف).

[2] بحار، ج 46، ص 220 - 219.