بازگشت

اقيانوس حقيقت


آن غريبه به صورت ناشناس سفر مي كرد به يكي از روستاهاي شام رسيده بود. روي تخته سنگي نشست تا خستگي در كند. در اين هنگام انبوه جمعيتي را ديد كه به سمت كوه مي آمدند. وقتي به نزد او رسيدند از يكي از آنان پرسيد: اين جا چه خبر است.

- غريبي؟

- آري.

- به ديدن استادمان آمده ايم، او در داخل آن غار زندگي مي كند و سالي يك بار براي زيارتش مي آييم و آن راهب پرهيزكار ما را پند و اندرز مي دهد.

منتظر ماند تا ببيند آن راهب مسيحي به مردم چه مي گويد كه اين گونه به او دل بسته اند و سرانجام راهب از غار بيرون آمد. تك تك افراد را از زير نظر گذراند، اما همين كه چشمش به او افتاد عظمت او دل راهب را



[ صفحه 97]



تسخير كرد، پرسيد:اي غريبه، از ما هستي يا از غير ما؟

- از شماها نيستم.

- از لباس پوشيدنت معلوم است كه از امت «محمد» هستي.

- آري.

- از دانايان امتش هستي يا از نادانان؟

- از نادانان نيستم.

راهب با دست به مردمي كه به احترام او ايستاده بودند اشاره كرد و همه نشستند، سپس گفت: حال كه از دانايان هستي چند سؤال مي پرسم جواب بده.

- بپرس.

- به عقيده ي ما «درخت طوبي» [1] ريشه اش در خانه ي عيسي عليه السلام است، اما شما مي گوييد در خانه محمد است و حال آن كه شاخه هايش در همه ي خانه هاست، چگونه چنين چيزي ممكن است.

- مانند خورشيد، همان طور كه خورشيد در وسط آسمان مي درخشد و نورش به همه جا مي رسد.

- بگو ببينم چرا در بهشت هر قدر از غذاهايش بخورند نه تمام مي شود و نه كم.

- مثل چراغ در دنيا، هر چند تا چراع با شعله اش روشن كنيد از نورش كاسته نمي شود.



[ صفحه 98]



- شما معتقديد در بهشت همه جا سايه است، مگر مي شود.

- آري، قبل از طلوع خورشيد همه جا روشن است، ولي همه جا نيز سايه است.

- دليل شما چيست كه مي گوييد هر چه در بهشت بخورند نيازي به قضاي حاجت نيست. [2] .

- بچه اي كه در شكم مادرش تغذيه مي شود چيزي دفع مي كند؟

- كليد بهشت شما از طلاست يا نقره؟

- غريبه لبخندي زد و گفت:اي راهب، كليد بهشت نه از طلاست و نه از نقره، بلكه كليدش زبان بنده ي مؤمني است كه بگويد «لا اله الا الله» و خدا را به يگانگي بشناسد.

راهب كه از جواب هاي محكم و منطقي غريبه تعجب كرده بود پرسيد: مرد، تو كيستي؟- بنده اي از بندگان خدا و از فرزندان آخرين فرستاده ي او - محمد-.

- پس چرا ناشناس سفر مي كني.

- از بيم هارون الرشيد كه قصد كشتن من و غارت پيروان مرا دارد.

- اين مردم همه مطمئن هستند، بگو نامت چيست.

- موسي بن جعفر.

راهب با شنيدن نام او از كوه پايين آمد و پيشاني امام را بوسيد، فهميد كه او پسر امام صادق است، فرزند پيشواي دانايي كه شاگردان



[ صفحه 99]



برجسته اي را تربيت كرده بود.

و بدين ترتيب، خود و يارانش همگي اسلام آوردند و از ياوران او شدند. [3] .



[ صفحه 100]




پاورقي

[1] شجره طوبي نام درختي در بهشت است.

[2] دستشويي رفتن.

[3] بحارالأنوار، ج 48، ص 105.