بازگشت

نبي فطرت ، علي طينت




نه هر كس شد خدا خوان ، مي توان گفتن خدا دان شد

خدا دان بايد اول بود ، بعد از آن خدا خوان شد



نه هركس كرد قرباني ، ذبيخ الله خوانندش

كه بايد اول اسماعيل شد و آن گاه قربان شد



نه هر سنگي شود همرنگ با ياقوت رماني

نه هر كس لافد از حكمت ، توان گفتش كه لقمان شد



به دستان كس نگردد رستم دستان در اين دوران

به دعوي مي نشايد قيصر و فغفور و خاقان شد



نباشد گر خواص دست و انگشت سليماني

ز يك انگشتر و نقش نگين نتوان سلميان شد





[ صفحه 409]





خزف گوهر نگردد ، پشك ، مشك و انگبين سركه

نه هر خرمهره مرواريد و لعل و در و مرجان شد



نماز و روزه و خمس و زكوة و حج كند هركس

نشد ايمان او كامل نه در باطن مسلمان شد



مگو سلمان و مقداد و اباذر مرد حق بودند

بنازم آن كه صدقش بوذر و مقدار و سلمان شد



صفات يوسف و داود پيدا كن كه در يك دم

ز حسنت عالمي حيران ، ز لحنت كوه رقصان شد



اگر ملك جهانت جملگي زير نگين باشد

چه حاصل چون تنت در زير خاك قبر پنهان شد



خدا را بندگي كردن زباني نيست مؤمن را

دل از نور عبادت ، بارگاه عرش رحمان شد



شهنشاهي كه اندر وصف بزم قرب معراجش

« فسبحان الذي اسري » عيان در كنج زندان شد



امام هفتمين ، موسي بن جعفر آن كه در عالم

قريب هفت سال از كين ، اسير قوم عدوان شد



پناه مذهب و حامي اديان ، قبله ي ايمان

كز او روشن صراط و مذهب و اسلام و ايمان شد



پسند خاطرش تنهائي زندان از آن آمد

كه در خلوت دلش محو خداي فرد منان شد



سليل حيدر صفدر ، چراغ دوده ي جعفر

كش اسرافيل از جان ، خادم و ميكال ، دربان شد



سرور سينه ي زهراي اطهر ، نجل پيغمبر

فروغ ديده ي حيدر ، حسن را نور چشمان شد



مع طاسين ، شه ياسين لقب كز پرتو نورش

به چرخ چارمينش سوره ي والشمس تابان شد





[ صفحه 410]





از آن گرديد آدم لايق ديهيم « كرمنا »

كه با او از ازل در بندگي ، هم عهد و پيمان شد



چو يوسف خواست با آن شه زند خود لاف يك رنگي

به زندان هفت سال آن هم قرين با درد و هجران شد



نبودي پير راه خضر اگر آن شاه در ظلمات

يقين همچون سكندر بي نصيب از آب حيوان شد



شهي كز روي او باشد عيان آثار يزداني

لبش معجز نما بر خلق چون ختم رسولان شد



به قدرت دست او خيبر گشا چون شير يزداني

به قوت پنجه ي او بت شكن چون شير يزدان شد



نبي فطرت ، علي طينت ، حسن خلقت ، حسين سيما

ملك در مكتب علمش كم از طفل دبستان شد



مرا كي مي رسد كردن ثنا و مدح آن شاهي

كه نازل از خدا در وصف او آيات قرآن شد



به ذات شمس تابان كي تواند ذره پي بردن

نشايد قطره آگه از محيط و قعر عمان شد



كجا مور ضعيف و تاج اورنگ سليماني

چگونه حس حيوان با خبر از حال انسان شد



مقدس علي شاه قاني

مناقب حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام در شعر فارسي / 61