بازگشت
امام كاظم (ع) مشعل دار عبادت و دعا


اسم مبارك امام هفتم، موسي عليه السلام و القاب مشهور آن حضرت، كاظم، عبدصالح، عالم و بابالحوائج، و كنيه مشهورش، ابوالحسن الاول است . (1) پدر بزرگوارش، حضرت صادق عليه السلام و مادر مكرمه اش بانويي بافضيلتبه نام «حميده» است .


آن حضرت در هفتم صفر سال 128 ه . ق در سرزمين «ابواء» (يكي از روستاهاي اطراف مدينه) چشم به جهان گشود و در سال 183 (يا 186) ه . ق به دستسندي بن شاهك و به دستور هارون الرشيد مسموم شد و در زندان به شهادت رسيد .


مدت امامت آن حضرت كه از سال 148 ه . ق شروع شد، مانند پدر بزرگوارش 34 سال بوده و در اين دوران با چهار خليفه عباسي همزمان بوده است:


1 . منصور دوانيقي (136 - 158 ه . ق)


2 . محمد معروف به مهدي عباسي (158 - 169 ه . ق)


3 . هادي عباسي (169 - 170 ه . ق)


4 . هارون الرشيد (170 - 193 ه . ق)


و غالبا مدت مذكور را يا در زندان و يا در تبعيد سپري كرده است .


در اين مقاله، به مناسبت ولادت با سعادت امام هفتم عليه السلام، نگاهي به عبادتها و مناجات آن حضرت خواهيم كرد .


عبادت و دعا نياز فطري انسان


عبادت، دعا، پرستش و نيايش، نياز فطري و دروني انسان است; چرا كه انسان فطرتا به گونهاي آفريده شده كه در هر وضعيتي قرار داشته باشد مايل به عبادت و محتاج به پرستش است . به همين جهت، هيچ قوم و گروهي از انسانها عاري از پرستش و نيايش نبودهاند و دانشمندان هم معترفاند كه يكي از چهار ميل اساسي انسان (حس دانايي، حس نيكي، حس زيبايي و حس مذهبي) ميل به پرستش و نيايش است .


آلكسيس كارل، روان شناس معروف ميگويد: «فقدان نيايش در ميان ملتي برابر با سقوط آن ملت است; اجتماعي كه احتياج به نيايش را در خود كشته است، معمولا از فساد و زوال مصون نخواهد ماند .» (2)


و از طرف ديگر، عبادت و دعا راهي به سوي كمال، بلكه تنها راه رسيدن به كمال و سعادت ابدي دنيا و آخرت است . امام صادق عليه السلام فرمود: «ان عند الله عزوجل منزله لاتنال الا بمساله; (3) در نزد خداوند مقاماتي است كه بدون درخواست [و دعا، كسي] به آن نميرسد .»


يكي از دانشمندان ميگويد: «وقتي كه مانيايش ميكنيم، خود را به قوه پايان ناپذيري كه تمام كائنات را به هم پيوسته است، متصل و مربوط ميسازيم .» (4) و اضافه ميكند: «امروز جديدترين علم; روان پزشكي، همان چيزهايي را تعليم ميدهد كه پيامبران تعليم ميدادند، چرا؟ به علت اينكه روان پزشكان دريافتهاند كه دعا و نماز و داشتن يك ايمان محكم به دين، نگراني و تشويش و هيجان و ترس را كه موجب نيم بيشتري از ناراحتيهاي ما است، برطرف ميسازد .» (5)


عبادت حضرت


حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام به شهادت تاريخ و حتي مخالفان، بخش مهمي از ساعات زندگي خويش را به عبادت و دعا و نيايش و مناجات گذراند و ارزشمندترين لحظات آن حضرت زماني بود كه با خداي خويش خلوت داشت . او با تمام وجود و احساس و عاطفهاش متوجه خداوند بود . هرگاه در حال نماز يا مناجات در پيشگاه خداي بزرگ قرار ميگرفت، اشكش چون باران جاري بود و از خوف عظمت خداوند مضطرب بود: «انه كان يصلي نوافل الليل ويصلها بصلاه الصبح، ثم يعقب حتي تطلع الشمس، ويخر لله ساجدا فلا يرفع راسه من الدعاء والتمجيد حتي يقرب زوال الشمس; (6) هميشه اين گونه بود كه نوافل شب را ميخواند و آن را به نماز صبح وصل ميكرد . آن گاه تا طلوع آفتاب به تعقيبات نماز ميپرداخت . سپس به سجده ميافتاد و سر از سجده و دعا و تمجيد (الهي) تا نزديك زوال برنميداشت .»


هرگاه داخل مسجدالحرام ميشد، به سجده ميافتاد و با اشك جاري و اخلاص و خشوع عرضه ميداشت: «عظم الذنب من عبدك، فليحسن العفو من عندك; (7) گناه بندهات بزرگ شد، پس بخشودگي از نزد تو چه زيبا است .»


و در زيارت نامه آن حضرت چنين ميخوانيم: «وصل علي موسي بن جعفر وصي الابرار وامام الاخيار ... الذي كان يحيي الليل بالسهر الي السحر بمواصله الاستغفار حليف السجده الطويله والدموع الغزيره والمناجاه الكثيره والضراعات المتصله; (8) درود بر موسي بن جعفر عليه السلام وصي نيكان و پيشواي برگزيدگان ... آن كسي كه شب را تا سحر [زنده ميداشت و] به استغفار هميشگي و سجده هاي طولاني و گريه هاي سرشار و مناجات بسيار و ناله هاي پي در پي بيدار بود .»


حتي مخالفان آن امام نيز بدين امر اعتراف نمودهاند; محمد بن طلحه شافعي درباره آن حضرت ميگويد: «انه الامام جليل القدر عظيم الشان كثير التهجد المواظب علي الطاعات المشهور بالكرامات مسهر اليل بالسجده والقيام ومتم اليوم بالصيام والصدقه والخيرات المسمي بالكاظم لعفوه واحسانه بمن اسائه والمسمي بالعبد الصالح لكثره عبوديته والمشهور بباب الحوائج اذ كل من يتوسل اليه اصاب حاجته . كراماته تحار منها العقول; (9) به راستي او (موسي بن جعفر) پيشواي جليل القدر و بزرگ منزلت است . او شب زندهدار و مواظب بر طاعات (پروردگار) است . مشهور به كرامات ميباشد، شب تا صبح به سجده و نماز [و عبادت] ميپردازد و روز را به روزه و اعانت و خيرات [به ديگران] به پايان ميرساند .


كاظم (فرو برنده خشم) ناميده شده، به خاطر گذشت و احسانش به افرادي كه به او بدي كردهاند . بنده صالح ناميده شده، به خاطر زيادي بندگي [و عبادت] . و به «باب الحوائج» مشهور ميباشد; زيرا هر كس به او متوسل شود به حاجتش ميرسد . كرامات او به قدري فراوان است كه عقلها از آنها در تحير ميماند .»


مامون از پدرش هارون (كه دشمن جان حضرت و قاتل او بود) چنين نقل نموده است: «اذ دخل شيخ مسخد قد انهكته العباده كانه شن قد كلم السجود وجهه وانفه; (10) پير مردي وارد شد كه صورتش از شب بيداري زرد شده و ورم كرده بود و عبادت او را رنجور و لاغر نموده و همچون مشك خشكيده شده و زيادي سجده پيشاني و بيني او را مجروح نموده بود .»


از عبدالله قزويني نقل شده كه روزي بر فضل بن ربيع وارد شدم، در حالي كه بر بام خانه خود نشسته بود و آنگاه كه نگاهش بر من افتاد، مرا نزد خود طلبيد و گفت: از اين روزنه نگاه كن چه ميبيني؟ گفتم: جامهاي كه بر زمين افتاده است . گفت: با دقت نگاه كن! چون دقتبيشتري به خرج دادم، گفتم: انساني مينمايد كه به سجده رفته است . گفت: او را ميشناسي؟ گفتم: نه . گفت: اين مولاي تو است . گفتم: مولاي من كيست؟ گفت: تجاهل ميكني؟ گفتم: نه، من مولايي براي خود نميشناسم . گفت: اين موسي بن جعفر عليه السلام است، كه من شب و روز مواظب حالات او هستم و او را جز به اين حال كه ميبيني، نمييابم; چون نماز صبح را اقامه ميكند تا طلوع آفتاب مشغول تعقيبات است . آنگاه به سجده ميرود و به همان حال باقي است تا زوال شمس، و به كسي سپرده است كه هنگام زوال و ظهر به او خبر دهد، آنگاه بدون تجديد وضو مشغول نماز ظهر و عصر و نافله آن ميشود و باز به سجده ميرود تا غروب آفتاب و بعد از نماز مغرب و عشاء و تعقيبات آن افطار ميكند، و بعد از آن تجديد وضو نموده به سجده ميرود، بعد از سجده طولاني، به بستر خواب رفته، و بعد از بيداري و تجديد وضو مشغول عبادت و نماز ميشود تا اذان صبح ... از آن روزي كه او را نزد من آوردهاند، پيوسته كار و عادتش اين است و چيزي جز عبادت از او نديدهام، عبدالله ميگويد: چون اين سخن را از او شنيدم گفتم: از خدابترس و قصد بدي نسبتبه او نداشته باش كه باعث زوال نعمت از تو ميشود; زيرا هر كس به اين [خانواده] بدي كرده است، به سرعت در همين دنيا به جزاي خود رسيده است .


فضل گفت: بارها نزد من آوردهاند كه او را به شهادت برسانم، ولي من زير بار نرفتهام و به آنها گفتهام كه اين كار از من ساخته نيست . (11)


آنچه در عبادات و دعاهاي آن حضرت قابل دقت و توجه ميباشد، اين است كه هرگز عباداتي خشك و بيروح و بياثر و عاداتي خالي از توجه نبوده است; بلكه عبادات آن حضرت ويژگيهايي دارد كه به برخي از آنها اشاره ميشود .


ويژگيهاي عبادت امام هفتم عليه السلام


1 . عبادت عاشقانه


مهمترين ويژگي كه به عبادت ارزش و عظمت ميدهد، و نيازهاي فطري انسان را برآورده ميكند و به قله سعادت و كمال ميرساند، عاشقانه عبادت نمودن است . پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «برترين افراد كسي است كه عاشق عبادت باشد; سپس به عبادت تن دهد و آن را از دل دوستبدارد و با جسد با آن مباشرت داشته و خود را براي آن فارغ نموده باشد ... .» (12)


وقتي كه طاغوت زمان، هارون الرشيد امام موسي بن جعفر عليهما السلام را در قعر زندانهاي تاريك و نمور زنداني نمود، و احساس كرد كه جاي خلوتي براي ابراز عشق و محبتبه معبود خود يافته، دستبه آسمان برداشته، عاشقانه عرضه داشت:


«اللهم انني كنت اسالك ان تفرغني لعبادتك اللهم وقد فعلت فلك الحمد; (13) بارخدايا! به راستي من هميشه درخواست ميكردم كه به من محل خلوتي براي عبادت خود عنايت نمايي . خدايا! اين كار را انجام دادي، پس ستايش براي تو است .»


به راستي جز عشق به خدا و عبادت نام ديگري نميتوان بر جملات فوق گذاشت; چنان كه گاهي نماز و سجده انجام ميداد و يا دعا ميخواند تا با معشوق خويش سخن بگويد، و گاه قرآن تلاوت مينمود تا خداي با او سخن بگويد، و انس شبهاي تار او صوت قرآن عارفانه او بود . از «المناقب» چنين نقل شده است: «كان الذكر الحكيم رفيق الامام في خلواته، و صاحبه في وحشته وكان يتلوه بامعان وتدبر وكان من احسن الناس صوتا به، فاذا قرا يحزن ويبكي السامعون لتلاوته; (14) قرآن حكيم يار تنهاييهاي امام (موسي بن جعفر عليهما السلام) و مونس وحشتش بود، هميشه قرآن را با دقت و تدبر تلاوت مينمود، و داراي زيباترين صوت قرآني بود . هرگاه قرآن ميخواند، شنوندگان به خاطر تلاوتش محزون ميشدند و گريه ميكردند .»


حفص درباره قرائت حضرت ميگويد: «وكان قراءته حزنا فاذا قرا فكانه يخاطب انسانا; (15) خواندن قرآنش حزين بود . پس هرگاه قرآن ميخواند بگونهاي ميخواند كه گويا با انساني سخن ميگويد .»


2 . عبادت آگاهانه


عبادت حضرت با علم و معرفت بود; چرا كه او آگاهترين فرد زمان خويش نسبتبه مسائل ديني و صفات جمال و جلال خداوند بود . (16) پدر بزرگوارش، امام صادق عليه السلام درباره علم و معرفت او ميفرمايد: «ان ابني هذا لو سالته عما بين دفتي المصحف لاجابك فيه بعلم; (17) به راستي اين پسرم را اگر از آنچه در قرآن آمده سؤال نمايي، آگاهانه جواب ميدهد .» و در جاي ديگر فرمود: «وعنده علم الحكمه، والفهم، والسخاء، والمعرفه بما يحتاج اليه الناس فيما اختلفوا من امر دينهم; (18) در نزد اوست علم حكمت و فهم، و سخاوتمندي، و شناخت نسبتبه معارف ديني كه مردم به آن نياز دارند .»


شواهدي نشان ميدهد كه عبادت حضرت، از روي آگاهي و از سر شناخت اوج عظمت الهي بوده است، مثل:


الف) حضرت به يكي از فرزندانش فرمود: «يا بني اياك ان يراك الله في معصيه نهاك عنها، واياك ان يفقدك عند طاعه امرك بها، وعليك بالجد ولا تخرجن نفسك من التقصير في عباده الله وطاعته، فان الله لايعبد حق عبادته; (19) اي پسر عزيزم! مبادا خداوند تو را در گناهي كه از آن نهي كرده، ببيند، و مبادا تو را در عبادتي كه تو را به آن فرمان داده، نيابد و بر تو باد بر تلاش كردن، و هميشه احساست اين باشد كه در عبادت خدا و اطاعت او كوتاهي كردهاي; چرا كه خداوند آن گونه كه حق عبادت اوست، عبادت نميشود . »


اينكه انسان هميشه خود را مقصر بداند، و درك كند كه حق عبادت خدا را نميتواند ادا كند، نشانه عمق معرفتبه عظمت و جلالت الهي است; چنان كه آن حضرت با همه تلاشهاي شبانه روزي در عبادت حق، خود را مقصر و عبادات خويش را ناچيز ميدانست .


ب) در جاي ديگر فرمود: «تفقهوا فان الفقه مفتاح البصيره وتمام العباده والسبب الي المنازل الرفيعه والرتب الجليله في الدين والدنيا، وفضل الفقيه علي العابد كفضل الشمس علي الكواكب ومن لم يتفقه في دينه لم يرض الله له عملا; (20) تفقه كنيد [و دين را بشناسيد] زيرا كه فقه [و فهم] كليد بصيرت، و كمال عبادت است، و راه رسيدن به جايگاه هاي بلند و مراتب باعظمت در دين و دنياست و برتري دينشناس بر عبادت پيشه، همانند برتري خورشيد بر ستارگان است و هر كس فهم دينش را دنبال نكرد خدا از عمل او خرسند نگشت .»


در زيارت نامه آن حضرت ميخوانيم كه ايشان «عيبه الانوار» يعني صندوقچه جواهرات علم الهي بود . (21)


3 . عبادت پيوسته و مستمر


از ديگر ويژگيهاي مطلوب يك عبادت، مداومت و استمرار بر آن است . الكسيس كارل ميگويد: «البته نبايد فراموش كرد كه تنها صبح نيايش كردن و بقيه روز همچون يك وحشي به سر بردن، بيهوده است . بايد نيايش را پيوسته انجام داد و در همه حال با توجه بود تا اثر عميق خود را در انسان از دست ندهد .» (22)


حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام عبادت پيوسته، حضور دائمي و مناجات هميشگي داشت; لذا در زيارت نامه حضرت ميخوانيم: «حليف السجده الطويله والدموع الغزيره والمناجاه الكثيره والضراعات المتصله; (23) سجده هاي طولاني و گريه هاي سرشار و مناجات زياد هميشگي و ناله هاي پي در پي داشت .»


از شافعي نقل شده كه درباره او گفته است: «كثير التهجد المواظب علي الطاعات; (24) زياد شب زنده دار و مواظب بر طاعات (پروردگار) است .» و مامون عباسي نيز درباره او گفته است: «آن قدر عبادت ميكرد كه صورتش زخمي شده بود .»


سبط ابن الجوزي ميگويد: «ويدعي بالعبد الصالح لعبادته واجتهاده وقيامه بالليل; (25) و [موسي بن جعفر] به خاطر عبادت و تلاش [پيوسته] و شب بيدارياش عبد صالح خوانده ميشد .»


احمد بن يوسف دمشقي قرماني نيز ميگويد: «هو الامام الكبير القدر ... الحجه، الساهر ليله قائما القاطع نهاره صائما; (26) او [موسي بن جعفر] پيشواي بزرگ منزلت و حجت [خدا] است كه شبها به حال نماز بيدار، و روزها روزهدار است .»


محمد خواجه بخاري درباره او گفته است: «كان يدعي بالعبد الصالح، وفي كل يوم يسجد الله سجده طويله بعد ارتفاع الشمس الي الزوال; (27) او به عبدصالح خوانده ميشد و در هر روز پس از بالا آمدن خورشيد تا ظهر خدا را با سجده طولاني، سجده ميكرد .» محمد بن الحسن شيباني شاگرد ابوحنيفه نيز همين نكته را بيان كرده است . (28)


از دعاهايي كه آن حضرت فراوان بر لب داشت اين بود: «اللهم اني اسالك الرحه عند الموت [والمغفره بعد الموت] والعفو عند الحساب; (29) خدايا! از تو راحتي لحظه جان دادن را [و بخشش بعد از مرگ را] و گذشت در نزد حسابرسي روز قيامت را درخواست ميكنم .»


4 . برترين عبادت


امام عليه السلام درباره عبادت برتر فرمودند: «صلاه النوافل قربان الي اللهلكل مؤمن ... ولكل شييء زكاه وزكاه الجسد صيام النوافل، وافضل العباده بعد المعرفه انتظار الفرج; (30) نمازهاي مستحبي نزديك كننده هر مؤمن به خداست ... و براي هر چيزي زكاتي باشد و زكات بدن، روزه هاي مستحبي است و برترين عبادت پس از شناخت، انتظار فرج است .» در اين روايت معرفت و انتظار فرج برترين عبادت شمرده شده است .


5 . عبادت هدايتبخش


عبادات و مناجات امام كاظم از خصيصه هدايتگري و نجات بخشي برخوردار بود كه به نمونه هايي از آن اشاره ميكنيم:


الف) تحول كنيز در زندان


نقل كردهاند كه هارون الرشيد، براي فريب دادن، يا شكنجه و يا تحقير نمودن آن حضرت عليه السلام در ديد مردم، فاحشهاي رقاصه و زيبا را به بهانه خدمتكاري نزد ايشان فرستاد و از طرفي غلامي را گمارد كه مواظب اوضاع باشد . وقتي كنيز را به محضر آن حضرت آوردند، فرمود: من نيازي به كنيز و خدمتكار ندارم; لذا او را برگردانيد . هارون الرشيد از اين كار ناراحتشد و گفت: ما با اجازه او، وي را زنداني نكردهايم تا كنيز را نيز با اجازه او به آنجا بفرستيم و بعد دوباره دستور داد كنيز را به زندان برگردانند ...


مدتي گذشت . غلام، گزارش داد كه كنيز نيز به سجده افتاده و پيوسته و مرتب در سجده ميگويد: «قدوس قدوس سبحانك سبحانك سبحانك .» هارون گفت: موسي بن جعفر وي را سحر كرده است! ! او را با سرعت نزد من آوريد . وقتي كنيز را نزد او بردند، ديدند از خوف خدا ميلرزد و مرتب به آسمان نگاه ميكند; آن گاه مشغول نماز گشت . هارون پرسيد: چرا چنين ميكني، اين چه حالي است كه در پيش گرفتهاي؟


كنيز گفت: من داستان بسيار عجيبي دارم، و آن اين است كه وقتي محضر امام كاظم عليه السلام شرفياب شدم، او مرتب مشغول نماز و دعا بود . سرانجام به وي عرض كردم: اي مولا و سيد من! آيا كاري داريد كه من آن را انجام دهم؟ فرمود: من با تو كاري ندارم . عرض كردم: مامور به خدمت شما ميباشم . فرمود: اينها چه بد فكر ميكنند . ناگهان متوجه باغ بزرگي شدم كه ابتدا و انتهاي آن پاياني نداشت; اين باغ با فرشهاي زيبا و پرارزش مفروش شده بود، و كنيزان و حورياني زيبا در آن صف كشيده بودند، و در دستهاي خود ظرفهاي آب و طشتبراي شستن دستهاي آن حضرت آماده ساخته بودند، از آن به بعد به سجده افتادم تا لحظهاي كه غلام به بالين من آمد . هارون گفت: شايد اين قضايا را در خواب ديدهاي؟ كنيز گفت: به خدا قسم همه اينها را قبل از اينكه به سجده روم با چشمان خود ديدم و سجدهام براي سپاس از آنها بود . هارون دستور داد از او مراقبت نمايند كه اين حرفها را به كسي نگويد . آن كنيز دوباره به سجده افتاد و مشغول نماز شد . هميشه كارش اين بود و مرتب ميگفت: عبدصالح نيز چنين ميكرد و من در عالم واقع ديدم كه آن كنيزان مرا خطاب كردند كه از حضور امام كاظم عليه السلام دور باشم و به من گفتند كه ما براي خدمت امام موسي بن جعفر برتر و مناسبتر هستيم . (31)


ب) بيداري شقيق


شقيق ميگويد: «در سال 149 هجري براي زيارت خانه خدا عازم مكه شدم و در بين راه چشمم به جواني افتاد كه در گوشهاي نشسته بود و لباس پشمي بر تن داشت . با خود گفتم: به خدا سوگند! اين جوان از «صوفيه» است، الآن ميروم و او را تحقير ميكنم . چون به نزديك او رسيدم، به من گفت: اي شقيق! از بدگماني دوري گزينيد، زيرا بعضي از گمانها گناه است . (32)


با شنيدن اين جمله از او دور شدم و با خود گفتم: او از قلب من خبر داد! و با نام و نشانم با من سخن گفت! تصميم گرفتم از وي درخواست كنم كه مرا جزء دوستان خود قرار دهد تا از او استفاده نمايم . بنابراين، به دنبال او رفتم ولي هرگز به او نرسيدم و او از چشمم ناپديد شد; اما من هميشه به فكر او بودم و آرزو ميكردم كه او را دوباره ببينم . ناگاه در سرزميني به نام «واقصه» ديدم كه او مشغول نماز است و از شدت خضوع و خشوع اعضايش ميلرزد و اشك از چشمانش فرو ميريزد . تصميم گرفتم به حضور او رسيده، از وي عذرخواهي نمايم . چون از نماز فارغ شد قبل از آنكه سخن بگويم فرمود: «يا شقيق! اتل «واني لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدي» ; (33) اي شقيق! بخوان [اين آيه قرآن را كه خداوند ميفرمايد:] به راستي من ميبخشم كسي را كه توبه نموده، ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدايتيابد .»


شقيق ميگويد: او وقتي آيه را خواند به راه خويش ادامه داد و من به فكر فرو رفتم و با خود گفتم: خدايا! اين كيست كه دو بار از قلب من خبر داد؟ لابد از ابدال و اولياي الهي است . براي بار سوم او را در كنار چاهي مشاهده كردم، او ميخواست از آب چاه مشك كوچك خود را پر از آب كند، ناگهان طناب مشك پاره شد و به درون چاه افتاد . او دعايي خوانده، از خدا خواست كه مشكش را برگرداند، ناگاه چاه پر از آب شد و آن جوان مشك را با دستش گرفت، و سپس از آب چاه وضو گرفته، مشغول خواندن نماز شد . بعد از انجام چهار ركعت، در گوشهاي مشغول خوردن غذا شد . من محضر او رفته، بعد از سلام عرض كردم: اجازه ميدهيد من هم از طعام شما استفاده كنم؟ آن جوان فرمود: اي شقيق! پيوسته نعمتهاي ظاهري و باطني خدا شامل حال ما است، تو نيز حسن ظن به خدا داشته باش و اينك بيا و از طعام موجود استفاده كن .


شقيق در كنار سفره آن جوان قرار گرفت و از غذاي او كه نوعي حلوا بود خورد و از آب مشك نوشيد . او ميگويد: اين غذا را لذيذترين غذاها يافتم و تا چند روز ديگر ميل به غذا و آب نداشتم . او اضافه ميكند كه با آن جوان وداع كردم و ديگر او را نديدم، تا سرانجام در مكه معظمه شبي او را از دور ديدم، ساعات آخر شب بود، او مشغول نماز و مناجات بود، و مرتب زاري و گريه ميكرد . چون فجر طلوع كرد به نماز صبح مشغول شد و طواف كعبه را انجام داد و هنگامي كه خواست از كعبه دور شود، جمعيت زيادي دور او را گرفتند ... من از يكي از آنان پرسيدم، اين جوان كيست؟ جواب داد: اين امام كاظم، موسي بن جعفر عليهما السلام است . (34)

***



1) و گاهي در روايات به ابوالحسن الماضي نيز ياد شده است تا ردي باشد بر عقايد واقفيه كه قائل به زنده بودن آن حضرت بودند .

2) نيايش، آلكسيس كارل، به نقل از تفسير نمونه، ج 1، ص 640 .

3) اصول كافي محمد بن يعقوب كليني، ج 2، ص 338، ح 3 .

4) آيين زندگي، ص 156 به نقل از تفسير نمونه، ج 1، ص 641 .

5) همان، ص 152 به نقل از تفسير نمونه، ج 1، ص 642 .

6) الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 231; كشف الغمه، اربلي، ج 3، ص 18; اعلام الهدايه الامام موسي بن جعفر (مجمع عالمي اهل بيت، چاپ اول، 1422)، ج 9، ص 28 .

7) اعلام الهدايه، ص 29; وفيات الاعيان، ج 4، ص 293; تاريخ بغداد، ج 13، ص 27; انوار البهيه، شيخ عباس قمي، ص 190 .

8) مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، صلوات بر امام موسي كاظم عليه السلام، ص 791; ر . ك: چهارده معصوم، حسين مظاهري، (كانون پرورش فكري قم، 1363، چاپ اول) ص 106; منتهي الآمال، ص 123 .

9) چهارده معصوم، ص 109; ر . ك: منتهي الآمال، ج 2، ص 122 - 123 .

10) منتهي الآمال، ج 2، ص 123 .

11) همان، با تصرف و تغيير .

12) افضل الناس من عشق العباده فعانقها واحبها بقلبه وباشرها بجسده وتضرع لها ...» ر . ك: منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، سيد حميد حسيني، (قم، دارالحديث، چاپ دوم، 1380) ص 325، ح 3931 .

13) اعلام الهدايه، ج 9، ص 29; حياه الامام موسي بن جعفر عليه السلام، ج 1، ص 140 .

14) اعلام الهدايه، ج 9، ص 31; المناقب، ج 4، ص 348 .

15) اعلام الهدايه; و ر . ك: الدرالنظيم في مناقب الائمه، يوسف بن حاتم شامي .

16) الارشاد، ج 2، ص 225 .

17) اعلام الهدايه، ج 9، ص 27 .

18) همان .

19) تحف العقول، ص 746، ح 15 .

20) همان، ص 748 .

21) چهارده معصوم، ص 109 .

22) نيايش، به نقل از تفسير نمونه، ج 1، ص 640 .

23) مفاتيح الجنان، صلوات بر امام موسي كاظم عليه السلام، ص 791 .

24) چهارده معصوم، ص 109 .

25) تذكره الخواص، ص 312; اعلام الهدايه، ج 9، ص 23 .

26) اعلام الهدايه، ص 24; اخبار الدول، ص 112 .

27) اعلام الهدايه، ج 9، ص 25 .

28) همان، ج 9، ص 29; حياه الامام موسي بن جعفر عليه السلام، ج 1، ص 140 .

29) منتهي الآمال، ج 2، ص 123; اعلام الهدايه، ج 9، ص 24; و ر . ك: نورالابصار عبدالمؤمن شبلنجي، ص 218 .

30) تحف العقول، ص 734 .

31) بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج 48، ص 238; جلاء العيون شبر، ج 3، ص 70; مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 297 .

32) حجرات/12 .

33) طه/82 .

34) اثبات الهداه، حر عاملي، ج 3، ص 216; محجه البيضاء، فيض كاشاني، ج 4، ص 268; مناقب الاخبار، ص 34; روض الرياحين، ص 58; فصول المهمه، ص 215 .