بازگشت
امام كاظم؛ تجلي سخاوت بي پايان علوم


هفتمين ستاره تابناك امامت و ولايت؛ ابوالحسن موسي بن جعفر (ع) يكشنبه 7صفر 129ه. ق (به روايتي 128ه.ق) در روستاي ابواء (منزلي ميان مكه و مدينه) ديده به جهان گشود. مادر آن حضرت، حميده مصفاة است كه نامهاي ديگري مانند حميده بربريه و حميده اندلسيه نيز براي ايشان نقل شده است.

امام موسي كاظم (ع) به دليل كثرت زهد و عبادت به «عبدالصالح» وبه دليل حلم و فروخوردن خشم و صبر بر ناملايمات زمان، به «كاظم» معروف شد. آن حضرت به كنيه هاي «ابوابراهيم» و «ابوعلي» نيزمعروف بوده است.

اخلاق او در علم و تواضع، مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگي، مثال زدني بود. بدان و بدانديشان را با عفو و احسان بي كران خويش تربيت مي فرمود.

شبها به طور ناشناس در كوچه هاي مدينه مي گشت و به مستمندان كمك مي كرد. صرار (كيسه ها) موسي بن جعفر در مدينه معروف بود. و اگر به كسي صره اي مي رسيد، بي نياز مي گشت ليكن در اتاقي كه نماز مي گزارد، جز بوريا و مصحف و شمشير چيزي نبود.

امام موسي كاظم (ع) در سن 20 سالگي به امامت رسيد. دوران امامت ايشان با خلافت چهار خليفه عباسي مصادف بود، به گونه اي كه اين مدت در سال 148 تا 158 هجري قمري با خلافت منصور دوانيقي، از سال 158 تا 169 هجري قمري با خلافت مهدي عباسي، از سال 169 تا 170 هجري قمري با خلافت هادي و از سال 170 تا 183 هجري قمري با خلافت هارون الرشيد همزمان بود و حضرت به تناسب هر دوران، عملكرد ويژه اي براي هدايت جامعه اسلامي داشتند.

در دوران 10 ساله همزماني امامت حضرت با دوران خلافت منصور، به دليل اينكه منصور خليفه اي ظالم، هتاك و فاقد سابقه خوبي نزد شيعيان بود، امام موسي كاظم (ع) بيشتر در اين دوران به برگزاري جلسات علمي و پرسش و پاسخ با شيعيان مي پرداخت و مواجهه مستقيمي با حكومت نداشت.

مهمترين ستمي كه خلفاي جور نسبت به امت اسلامي داشتند، اين بود كه تمامي آنها مانعي براي رسيدن حق به حقدار بودند. در اين ميان، مهدي عباسي براي مقبول جلوه دادن حكومت خويش در ديدگاه مردم، به بذل و بخشش بيت المال مي پرداخت تا شايد به گمان خويش از اين طريق رد مظالم كند و دل مردم را به دست آورد. نحوه برخورد امام كاظم (ع) با جو موجود در دوران خلافت مهدي عباسي، آكنده از نكات آموزنده است. وي، امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابي كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهي نمود و ايشان را به مدينه بازگرداند.

امام كاظم (ع) با آنكه از جهت كثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده است، به قدري در انظار مردم مقامي والا و ارجمند داشته است كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهري نيز مي دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت شده و به همين دليل مهدي عباسي فرمان حبس ايشان را صادر كرده است. دوران حكومت هارون فرزند مهدي نيز تصويري از عناد و كينه مثال زدني حكام جور را عليه دستگاه متعالي امامت عرضه مي دارد. زمخشري در «ربيع الابرار» آورده است كه وي در يكي از ملاقاتها به امام پيشنهاد كرد فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت» وقتي اصرار زياد كرد، فرمود مي پذيرم به شرط آنكه تمام آن ملك را با حدودي كه تعيين مي كنم به من واگذاري، هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است،حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه (آفريقا) و حد چهارمش كناره درياي خزر است.

هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براي ما چه چيز باقي مي ماند؟ امام فرمود: مي دانستم اگر حدود فدك را تعيين كنم آن را به ما مسترد نخواهي كرد (يعني خلافت و اداره سراسر كشور اسلام حق من است). از آن روز بود كه هارون كمر به قتل موسي بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدينه هنگام زيارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قريش و روساي قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: «السلام عليك يا رسول الله ، السلام عليك يا بن عم» و اين را از روي فخر فروشي به ديگران گفت. امام كاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابت (يعني سلام بر تو اي پدر من) مي گويند هارون دگرگون شد و خشم در چهره اش آشكار گرديد.

دوران امامت امام موسي كاظم (ع) در دوران هادي عباسي و نوع برخورد حضرت با برخي قيامهاي موجود در آن دوران نيز از مواردي است كه در بررسي حيات طيبه امام بايد بدان اشاره كرد.

در اين دوران چند قيام مهم از ناحيه علويان صورت گرفت كه قيام حسين بن علي، شهيد فخ مهمترين آنهاست. گروهي بر اين عقيده اند كه عدم حضور و ارتباط اين قيام با امام معصوم، فلسفه اصلي آن را باطل مي كند و چون معصوم در قيام حضور ندارد، لذا نمي توان آن را قيام موجهي دانست، حال آنكه عدم همراهي امام معصوم با سركرده يك قيام لزوماً به معناي مخالفت با آن نيست، بلكه هر دوران و زماني نوع عملكرد خاصي را مي طلبد و با توجه به شرايط موجود در سال 169 هجري قمري كه قيام شهيد فخ در آن رخ داد امام موسي كاظم (ع) بهترين روش مبارزه با نظام استبدادي را توسعه فرهنگ ناب اسلامي از طريق انجام كارهاي علمي و تربيت شاگرداني فرهيخته براي ترويج تفكر اسلامي مي دانست.

دوران اسارت امام موسي كاظم (ع) متعلق به دوران خلافت هارون الرشيد است؛ تاثيرها و غلبه معنوي امام بر جو موجود در جامعه كار را به جايي رسانده بود كه هارون الرشيد براي رهايي از تاثيرات حضرت در جامعه شيعه ايشان را زنداني كرد، اما غلبه معنوي حضرت به گونه اي بود كه ايشان زندانيان را نيز تحت تاثير خود قرار مي داد و هيچ راهي جز به شهادت رساندن حضرت براي هارون الرشيد باقي نمانده بود.

نحوه ارتباط امام موسي كاظم (ع) با حكومت و سياست از طريق ياران نزديك ايشان و نوع برخورد با فرقه ها و تفكرات موجود در آن دوران از روشهاي حضرت براي هدايت جامعه اسلامي است. امام (ع) در روند هدايت جامعه علوي به صورت عام و جامعه شيعي به صورت خاص توانست با نوع ارتباطي كه با حكومت و سياست از طريق ياران نزديكشان برقرار مي كرد، از جريانهاي روز آگاه شود. ايشان با اينكه در حكومت دخالت نمي كرد و آن را غاصب مي ناميد، هرگز خود را از جريانهاي سياسي روز جدا نمي دانست. نمونه بارز نحوه ارتباط حضرت با سياستهاي روز و آگاهي به اتفاقهاي حكومتي، چنانكه بعداً به آن اشاره خواهد شد، حضور «علي بن يقطين» يكي از ياران خاص ايشان در دربار هارون الرشيد و به دستور ايشان بود. اين نحوه ارتباط با سياست و نحوه حكومت، نشان دهنده اهتمام ايشان براي آگاهي از وضعيت سياسي و اجتماعي آن روز است، يعني اسارت ايشان هيچ محدوديتي براي حضرت هدايت جامعه و آگاهي از جريانهاي روز ايجاد نكرد.

نحوه برخورد حضرت با فرقه ها و تفكرات روز نيز از ديگر روشهاي حضرت براي هدايت جامعه اسلامي است. امام (ع) با تربيت شاگردان فرهيخته و پاسخگويي به سوالها و شبهه هاي موجود در جامعه به مقابله با اين فرقه ها و تفكرات پرداخت و اجازه نداد تفكرات انحرافي، خللي در خط اصيل فرهنگ تشيع كه از دوران امامت امام علي (ع) آغاز شده بود، ايجاد كند.

حضرت امام موسي كاظم (ع) در عين اينكه تقيه را به معناي كامل آن در نظر داشت، هرگز از حق مسلم شيعيان كه امامت امام معصوم به نوعي اصلي ترين اين حقوق مي باشد، كوتاه نيامد. از اين احقاق حق و تلاش در مسير به دست آوردن آن، مي توان به عنوان ويژگي بارز دوران امامت حضرت ياد كرد. از ديگر سو، محبوس كردن امام موسي كاظم (ع) موجب نشد معارف و انديشه هاي ايشان حبس شود زيرا براي هدايت جامعه تنها حضور فيزيكي شرط نيست، بلكه حضرت در دوران امامت خود با پرورش شاگردان و حضور در مناظره ها و مباحثه هاي علمي، به مبارزه با تفكرات ماديگرايانه و نظرهاي ملحدانه پرداختند، به گونه اي كه در دوران اسارت نيز تاثير علمي، معنوي و معرفتي حضرت در جامعه وجود داشت. اين رفتار حضرت نشان دهنده آن است كه عدم حضور فيزيكي امام، مانعي براي هدايت جامعه و مبارزه با نظامهاي استبدادي نيست.

دوران امامت امام موسي كاظم (ع) در برگيرنده نكات آموزنده اي براي كارگزاران نظام اسلامي است؛ نگاه همه جانبه امام موسي كاظم (ع) به مسايل سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي را بايد بهترين ره آورد دوران امامت ايشان براي كارگزاران نظام اسلامي دانست. اگر دولتمردان نگاهي تك بعدي نسبت به مسايل موجود در جامعه داشته باشند، تنها حاصل آن ضرر به تمامي اقشار جامعه است، بنابراين براي اينكه حكومت در اداره جامعه موفق باشد، بايد به تمام جوانب اشراف داشته باشد، زيرا توجه به يك بعد به ساير ابعاد لطمه مي زند، از اين رو بايد در اداره شؤون مختلف جامعه نه دچار افراط شد و نه تفريط و بهترين الگو در اين مسير سيره و برخورد ائمه (ع) و بويژه امام موسي كاظم (ع) است.

امام موسي بن جعفر (ع) همان راه و روشي را در مواجهه با اجتماع، بر محور عمل و برنامه ريزي اتخاذ نمود كه پيشتر امام صادق (ع) در پيش گرفته بود. محورنخست در اين برنامه، برنامه ريزي فكري و آگاهي دادن عقيدتي در مواجهه با عقايد منحرف و انگيزه ها و وا پس گراييهاي شعوبي و نژاد پرستي و عقايد مختلف ديني بود.

از خطرناكترين اين تبليغات زهرآگين، تبليغ افكار الحادي و كفرآميز بود كه تزريق زهر آن با فعاليت و گسترش در دلهاي نوجوانان مسلمان سرازير شده بود. موضع امام موسي كاظم (ع) در برابر اين تبليغات، آن بود كه با دلايل استوار در برابر آن بايستد و با پوچي و بي مايگي آن به معارضه برخيزد و دوري آن را از منطق و واقعيت توضيح دهد و عيوب آن را بازگويد تا آنجا كه گروهي انبوه از پيروان آن عقايد به اشتباه خود و فساد خط مشي اتخاذي خويش اعتراف كردند و به اين جهت جنبش امام درخشندگي يافت و قدرت علمي آن حركت منتشر شد و به گوشها رسيد؛ چندان كه گروهي بزرگ از مسلمانان از آن پيروي كردند و آن را پذيرفتند و اين امر بر مسؤولان حكومت گران آمد و با آنان با شدت و فشار و شكنجه رفتار كردند و در زمينه هاي عقيدتي آنان را از گفتگو باز داشتند و امام موسي (ع) ناچار شد به هشام (يكي از اصحاب خود) فرستاده اي گسيل دارد و او را هشدار دهد تا به علت خطرهاي موجود، از سخن گفتن خودداري كند و هشام تا مرگ مهدي خليفه، از سخن گفتن خودداري كرد.

گروهي كثير از بزرگان، دانشمندان و راويان حديث، از كساني كه در دانشگاه بزرگ امام صادق (ع) تحصيل مي كردند، هنگام اقامت او در يثرب، گرد امام موسي (ع) حلقه زدند و ايشان با توانايي و نيروي بسيار، بر فقه اسلامي، آراء و عقايد خردمندانه خود را در فقه اسلامي ابراز كردند. مجموعه هاي بسيار از احكام اسلامي به ايشان منسوب است كه در باب حديث و فقه تدوين شده است و دانشمندان و راويان حديث همواره با آن افاضات علمي، همدم بودند و احاديث و گفتگوها و فتواهاي او را ثبت مي كردند.

سيد بن طاووس چنين روايت كرده است كه ياران و نزديكان امام (ع) در مجلس او حاضر مي شدند و لوحه هاي آبنوس در آستين ها داشتند. هرگاه امام (ع) كلمه اي مي گفت يا در موردي فتوا مي داد، به ثبت آن مبادرت مي كردند.

آن دانشمندان همه انواع علوم را با توجه به گوناگوني و پهناوري آن، از ايشان نقل كرده اند. كوششهاي علمي او همه مراكز اسلامي را فرا گرفته بود و دانشمندان نسلي پس از نسلي، پيشكش ها و عطاياي علمي او را نقل كرده اند. محور ديگر در اين فرآيند نظارت مستقيم بر پايگاه هاي توده اي و طرفداران و پيروان خود و هماهنگي با آنها در پيش گرفتن مواضع سلبي و منفي در برابر حكومت، به منظور ناتوان كردن حكومت از نظر سياسي بود.

آنچه امام (ع) را واداشت تا چنين موضع استواري داشته باشد، دگرگوني آشكار و گستردگي و انتشار پايگاههاي مردمي ايشان بود.

اين مطلب با جنبش امام (ع) و با فعاليتهاي منفي او نسبت به حكومت منحرف عباسيان، و فرا خواندن او در حرام دانستن ياري با حكومت در هر زمينه از زمينه ها،هماهنگ شده بود. امام (ع) ياران خويش را از شركت كردن در سلك حكومت هارون يا پذيرفتن هرگونه مسؤوليت و وظيفه دولتي بر حذر مي داشت چنانكه به زياد بن ابي اسلمه فرمود:«اي زياد،اگر از پرتگاهي بلند فرو افتم و پاره پاره شوم، بيشتر دوست دارم تا براي آنان كاري انجام دهم و يا بر بساط كسي از آنان پاي گذارم. در عين حال، علي بن يقطين يكي از ياران بزرگ خويش را از اين فرمان استثنا كرد و اجازه داد تا منصب وزارت را در روزگار هارون عهده دار شود و پيش از او، منصب زمامداري را در ايام مهدي بپذيرد، او نزد امام موسي (ع) رفت و از او اجازه خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترك كند. اما امام (ع) او را از اين كار باز داشت. و به او گفت: «چنين مكن، ما به تو آموخته شده ايم و برادران تو به سبب تو عزت دارند و به تو افتخار مي كنند.

شايد به ياري خدا بتواني شكسته اي را درمان كني و دست بينوايي را بگيري يا به دست تو مخالفان خدا درهم شكنند. اي علي، كفاره و تاوان شما، خوبي كردن به برادرانتان است. يك مورد را براي من تضمين كن، سه مورد را برايت تضمين مي كنم. نزد من ضامن شو كه هر يك از دوستان ما را ديدي نياز او را برآوري و او را گرامي داري و من ضامن مي شوم كه هرگز سقف زنداني به تو سايه نيفكند و دم هيچ شمشير به تو نرسد و هرگز فقر به سراي تو پاي نگذارد. اي علي،هر كس مؤمني را شاد سازد، اول خداي را و دوم پيامبر را و در مرحله سوم ما را شاد كرده است.

محور ديگر در اين مقوله را بايد موضع آشكار و صريح در احتجاج با كسي كه زمامدار حكومت بود دانست. مناظره ايشان (ع) با هارون الرشيد در مرقد نبي اكرم (ص) و در برابر توده اي عظيم از اشراف و فرماندهان ارتش و كارمندان عالي رتبه دولت اتفاق افتاد.

موضع امام (ع) در برابر هارون، آشكار و روشن بود. امام (ع) در يكي از كاخهاي استوار و زيباي هارون كه مانند آن در بغداد و جاي ديگر نبود، وارد شد. هارون سرمست از قدرت گفت: اين سرا چون است؟

امام بي واهمه و اعتنا از قدرت و جبروت او گفت: اين سراي فاسقان است. خداي تعالي مي فرمايد:

به زودي كساني را كه در زمين، به ناحق تكبر مي ورزند، از آياتم روي گردان سازم - به طوري كه - اگر هر نشانه اي را - از قدرت من - بنگرند، بدان ايمان نياورند، و اگر راه صواب را ببينند آن را برنگزينند، و اگر راه گمراهي را ببينند آن را راه خود قرار دهند.... (اعراف / 146)

بيدار كردن وجدان انقلابي امت از راه تشويق آنان براي شورش و مبارزه يكي ديگر از مسايلي است كه امام (ع) توجه وافري به آن مبذول مي داشت. هنگامي كه حسين بن علي بن حسن - صاحب واقعه فخ - بر آن شد تا عليه اوضاع فاسدي كه با هر كس كه شيعه و علوي و طرفدار امام بود، توهين وشكنجه هاي شديد اعمال مي كرد، شورش كند، نزد امام موسي (ع) رفت و از او در باب قيام خود مشورت كرد. امام روي به او كرد و گفت:«تو به قتل مي رسي، از رفتن صرف نظر كن. مردم فاسق اند و به ظاهر ايمان دارند و در دل نفاق و شرك مي ورزند، انالله و انا اليه راجعون. خداي شما را از پيروان خود به شمار آورد.»هنگامي كه امام كاظم (ع) واقعه قتل حسين را شنيد، بر او گريست وسجاياي او را بيان كرد و بر او ناليد كه:«انا لله و انا اليه راجعون. به خدا سوگند، مسلماني صالح و روزه گير و قدرتمند كه امر به معروف و نهي ازمنكر مي كرد و خانواده اش مانند نداشت، درگذشت.

امام موسي كاظم (ع) پيشواي تقوا و اسوه مجاهدت سرانجام خود نيز پس از هفت يا 10 سال حبس در روز جمعه هفت صفر يا پنج يا 25 رجب سال 183 قمري در 57 سالگي به دست سندي بن شاهك و به امر هارون عباسي مسموم و به شهادت رسيد. آن حضرت 35 سال (از 148 تا 183) رداي امامت را بردوش داشت كه 23 سال و دو ماه و هفده روز آن درعصر خلافت هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسي) بود.

پيكر پاك آن امام را در «باب التين» در موضعي به نام «مقابر قريش» دفن كردند كه امروز به «كاظمين» شهرت يافته است.


***