بازگشت
فتواي مصلحتي!


چنانكه اشاره شد يكي از قضات خود فروخته «قاضي ابو يوسف»بود كه از طرف هارون «قاضي القضات»(57)
بود. او هميشه ملازم هارون بود و با قدرت استدلال و نيروي توجيهي عجيب خود، روي اعمال نارواي هارون
سرپوش ديني گذاشته با يك سلسله توجيهات، آنها را منطبق با موازين ديني وانمود ميكرد. در اينجا به عنوان
شاهد، به دو نمونه اشاره ميشود:
-1هارون در اوائل خلافت خود، عاشق يكي از كنيزان پدر خود (مهدي) شد .هنگامي كه به او اظهار عشق كرد،
كنيز گفت: از اين كار صرفنظر كن، زيرا پدرت با من همبستر شده است(و من زن پدر تو محسوب ميشوم .(
هارون كه شيفته او شده بود و نميتوانست دست از او بر دارد، ابو يوسف را احضار نموده جريان را با او در
ميان گذاشت و از او چارهجويي كرد/
ابو يوسف با خونسردي پاسخ داد: مگر هر ادعايي كه يك كنيز ميكند، بايد پذيرفته شود؟ گوش به حرف او نكن،
زيرا او كنيز راستگويي نيست!(58)
)در صورتي كه بر اساس موازين فقه اسلامي در اين گونه موارد، اعتراف خود زن مورد قبول و ملاك عمل
است/)
فريب وجدان
-2روزي هارون از آشپز مخصوص خود خواست غذايي از گوشت شتر جوان تهيه كند .پس از صرف غذا،
«جعفر برمكي» گفت: هرلقمه خليفه از اين غذا چهار صد هزار درهم تمام ميشود! وقتي هارون از اين مطلب
اظهار تعجب كرد، جعفر برمكي توضيح داد كه چون مدتي پيش، خليفه چنين غذايي خواسته بود و در آن هنگام
تهيه نشده بود، از آن تاريخ، هر روز يك شتر جوان براي آبدارخانه دربار خلافت كشته ميشود و مجموع بهاي
آنها تا كنون، بالغ بر چهار صد هزار درهم است!
هارون كه بيتالمال مسلمانان را صرف عياشيها و تجملپرستيهاي بيحساب خود مينمود و هرگز از آن همه
اسراف و ريخت و پاش اموال مسلمانان محروم و زحمتكش خم به ابرو نميآورد، اين بار در نقش يك فرد دلسوز و
با وجدان! از شنيدن اين مطلب اظهار ناراحتي كرد و دستور داد به اصطلاح براي جبران اين كار، چندين ميليون
(درهم) ميان فقرا به عنوان صدقه تقسيم شود! در حالي كه اين مبلغ نيز از مال شخصي او نبود، بلكه از بيتالمال
مسلمانان بود كه ميبايست به طور عادلانه در ميان مسلمانان تقسيم شود و هرگز عنوان صدقه و بخشش خليفه و
امثال آن، نميتوانست مجوز چنين عملي باشد/
در هرحال، خبر به گوش ابو يوسف رسيد. ابو يوسف كه فلسفه وجودي او در دستگاه هارون، در چنين مواردي
جلوهگر ميشد، طرح جالبي براي توجيه عمل خليفه ريخت و به همين منظور نزد هارون رفت و علت ناراحتي او
را پرسيد/
هارون جريان را تعريف كرد. ابو يوسف رو به جعفر نموده پرسيد: آيا گوشت اين شترها تلف ميشد يا مردم آن را
صرف ميكردند؟
جعفر (كه گويا به هدف ابو يوسف پي برده بود) پاسخ داد: مردم مصرف ميكردند/
ابو يوسف با خوشحالي صدا كرد: مژده باد بر خليفه كه به ثواب بزرگي رسيدهاند، زيرا اين همه گوشتي كه در اين
مدت تهيه شده به مصرف مسلمانان رسيده و خداوند وسيله انجام چنين صدقه بزرگ را براي خليفه فراهم ساخته
است!(59)
آري گوشت شترهايي كه براي سفره خليفه كشته ميشد، و پيش از آنكه گنديده شود، و جلوي سگهاي بغداد بريزند،
احياناً به چند نفر گرسنه ميدادند، در منطق ابو يوسف صدقه محسوب ميشد! و آنچه هارون انجام داده بود، صدقه
و عمل نيك بود، نه اسراف و به هدر دادن مال مسلمانان! و خالي كردن بيتالمال تحت عنوان «صدقه» و بخشيدن
روغن ريخته به اين و آن! باتوجه به حقايقي كه گفته شد، ميزان دشواري كار پيشواي هفتم موسي بن جعفر
عليهالسلام - بخوبي روشن ميگردد، زيرا آن حضرت با خليفه فريبكاري مثل هارون مواجه بود كه چهره اصلي
خود را در وراي يك سلسله تظاهرها، نيرنگها و رياها پنهان نموده بود و خود را خليفه عادل و با ايمان معرفي
ميكرد/
پيشواي هفتم براي آنكه اين پردههاي حيله و تظاهر و نيرنگ را پاره نموده ماهيت پليد او را به همه نشان بدهد،
ناگزير از تلاش و مبارزه پيگير و تبليغ بيامان بود و براستي اگر شخصيت ممتاز و عظمت انكارناپذير پيشواي
هفتم نبود، پيروزي در چنين مبارزهاي مورد ترديد مينمود

***

57- ميگويند: در آن زمان كسي قاضي القضات بود كه به تعبير امروز سمت وزارت دادگستري، رياست ديوان
عالي داشت. مدعي العمومي ديوان كشور، پستهاي قضائي ارتش، و محكمه انتظامي ديوان كيفر را يكجا به عهده
داشت. باتوجه به اين پستهاي حساس و مهم، اهميت قاضي ابو يوسف در دستگاه حكومت هارون بخوبي روشن
ميگردد. پيداست اين همه اختيارات و پستها را بيجهت به كسي واگذار نميكردند!
58- عبدالرحمن السيوطي، تاريخ الخلفأ، بغداد، مكتبةالمثني، ص 291/
59- ابن كثير البداية و النهاية، ط 2، بيروت، مكتبة المعارف، 1977 م، ج 10، ص 216/